واکاوی روانشناسانه اظهارات زن ۴۶ سالهای که با شکایت شوهرش در یک خانه مجردی دستگیر شد
نویسنده : بنفشه دولتآبادی| رواندرمانگر و مشاور خانواده
صبح مشهد- «از همان اوایل زندگی در برابر همسرم بیتفاوت بودم و هیچ علاقهای به او نداشتم. در واقع منتظر شاهزادهای با اسب سفید بودم که «اسماعیل» به خواستگاریام آمد و من با اصرار خانوادهام، در حالی پای سفره عقد نشستم که ۳۰ بهار از عمرم گذشته بود و حسی به شوهرم نداشتم.» اینها بخشی از اظهارات زن ۴۶ سالهای است که با شکایت همسرش در یک خانه مجردی دستگیر شد. در ادامه، بخشهایی از صحبتهای این زن در کلانتری را خواهید خواند و از منظر روانشناسی به اشتباهات سریالی او اشاره خواهد شد.
شوهرم ابراز بیعلاقگیهای من را جدی نمیگرفت!
این زن به کارشناساجتماعی کلانتری میگوید: «… با آنکه صاحب یک دختر شده بودم، بارها به همسرم گفتم هیچ عشق و عاطفهای به او ندارم اما او که عاشقانه با من ازدواج کرده بود، حرفهایم را جدی نمیگرفت. اسماعیل همواره سعی میکرد رضایت مرا در زندگی جلب کند، با این حال من روز به روز بیشتر از او متنفر میشدم. البته حرفهای یکی از دوستانم در این حس تنفر نقش مهمی داشت. «فریده» زن مطلقهای بود که معتقد بود نباید قید و بندی را رعایت کرد. من هم که تحتتاثیر حرفهای فریده قرار داشتم، ارتباطم را در حالی با او ادامه دادم که فهمیدم با چند جوان غریبه رابطه غیراخلاقی دارد. در این میان، او مرا ترغیب کرد با پسر جوانی که به منزل او رفتوآمد داشت رابطه داشته باشم. مدتی بعد، شوهرم متوجه ماجرا شد بهطوری که خشم و نفرت سراسر وجودش را فرا گرفت. به همین دلیل از خانه فرار کردم و با کمک فریده منزلی مجردی را در منطقه دیگری از شهر اجاره کردم. آرامآرام و بهصورت پنهانی با دخترم ارتباط برقرار کردم و او را به سوی خودم کشیدم! او مخفیانه به منزل مجردی من آمد و من هم سعی می کردم او را آزاد بگذارم تا بیشتر به طرف من جذب شود. حتی دخترم را ترغیب به ارتباط با جنس مخالف میکردم. روزها به همین ترتیب میگذشت تا اینکه دخترم دیگر به منزل پدرش نرفت و زندگی با مرا ترجیح داد. از سوی دیگر، اسماعیل که متوجه ماجرا شده بود برای نجات دخترش از من شکایت کرد و دستگیر شدم.»
عواقب تلخ ازدواج اجباری
این ازدواج از پایه غلط بوده و نتیجه آن اتفاقاتی است که برای این خانم رخ داده. دختر جوان بدون رضایت قلبی تن به ازدواج داده و تمام رویاهای خود را سرکوب کرده و مهمترین بخش این ماجرا آن است که با وجود زندگی متاهلی همیشه به دنبال عشق و علاقه گمشده خود بوده است و یکی از عوامل اصلی این ازدواج اجباری، خانواده دختر جوان بودند که باعث قربانیشدن او شدند. به نظر میرسد خانواده دختر جوان مدام با گوشزد کردن این که سن تو برای ازدواج گذشته، او را مجبور به ازدواجی کرده اند که قلبا رضایت نداشته و این بحران را در این زندگی مشترک او شکل دادهاند. بهطور واضح میتوانیم بگوییم کلید اصلی این آسیب اجتماعی با آگاهی نداشتن خانواده دختر رخ داده است. هرچند اشتباه خانواده این زن توجیهی بر خطاهای بزرگ خود او نیست.
بیتوجهی به همسر آفت زندگی مشترک است
بیتوجهی و نادیده گرفتن شوهر توسط زن جوان، یکی از روشهای اعتراضی است که معمولا در روابط بین زوج ها دیده میشود که خانم با استفاده از نداشتن محبت به همسر سعی در رسیدن به خواستههایش دارد، حتی خواستههایی مانند ماجرای ذکر شده که ممنوعه است. توجه داشته باشیم اساس یک زندگی مشترک تعامل، توجه، محبت و احترام است. بیتوجهی آفت زندگی مشترک است. زمانی که مانند ماجرای پیش آمده زن با وجود محبت همسر، امید و احساساتش را با او به اشتراک نمیگذارد، به مرور دچار افسردگی می شود و زندگی خودش را در معرض خطرهای جدی قرار می دهد. این زن باید حداقل به شوهرش فرصت میداد چون گاهی عشق در زندگی مشترک به مرور شکوفا میشود.
دوست نابابی که همه چیز را نابود کرد
متاسفانه بسیار دیده میشود زمانی که زوج ها در مشکلات و مسائل زندگی به جای مشورت گرفتن از متخصصان از افراد غیرمتخصص و ناآگاه کمک می خواهند و نسخههای تجویزی آنان را اجرا میکنند، در واقع زندگی مشترکشان را به سمت دره فروپاشی هدایت میکنند. حمایت دوست زن جوان که خود ازدواج ناموفقی داشته و بهطور کامل آسیب دیده بود و عادی جلوه دادن روابط با جنس مخالف و تشویق او برای رسیدن به آزادی فارغ از زندگی مشترک، موجب شکلگیری این بحران شد.
خانه مجردی، انتخاب اشتباه برای متاهلها
در آسیبشناسی خیانت زناشویی، بزرگ ترین ضربه خیانت یک زوج به دیگری، گرفته شدن احساس امنیت، عشق، محبت و تعهد است. با این حال، گرفتن خانه مجردی برای زن یا مردی که متاهل است، هیچ توجیهی ندارد مگر این که ابتدا، تکلیف همسرش را مشخص کند. خیانت، نظام خانواده را از بین میبرد و پایههای آن را دچار تخریب میکند. آسیبهای خیانت تنها به فردی که همسرش به او بیوفایی کرده، وارد نمیشود بلکه به تمامی افراد خانواده و بهخصوص فرزندان آسیب میزند. کاش این زن، از همان ابتدا برای بهبود کیفیت زندگی مشترک و اصلاح رفتارهای ناصحیحاش تلاش میکرد.