روزی که خانواده همسرم به خواستگاری ام آمدند، خیلی از مسائل اساسی مانند ازدواج ناموفق خواستگارم را پنهان کردند و ما هم فقط با اعتماد به رابط این ازدواج، تحقیقی در این باره نکردیم اما …
صبح مشهد– زن ۲۷ساله در حالی که مدعی بود خانواده همسرم همه جهیزیه و طلاهایم را به سرقت برده اند، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: پنج سال قبل زمانی که ترم آخر دانشگاه را می گذراندم، «حامد» به خواستگاری ام آمد. ما هیچ شناختی از او و خانواده اش نداشتیم اما به دلیل این که یکی از آشنایان پدرم خانواده او را معرفی کرده بودند، در حالی به شیوه سنتی پای سفره عقد نشستم که پدرم فقط با اعتماد به رابط این آشنایی، هیچ تحقیقی درباره خواستگارم انجام نداد چرا که معتقد بود حامد اوضاع مالی خوبی دارد و خودش نیز پسر مظلومی به نظر می رسد.
این گونه بود که خیلی زود مراسم عقدکنان برگزار شد و من هم تحصیلات دانشگاهی ام را به پایان رساندم. خلاصه دوران نامزدی ما در حالی آغاز شد که تازه فهمیدم در انتخابم اشتباه کرده ام. آرام آرام همه چیز فاش شد و من در میان بهت و ناباوری فقط حرف هایی را می شنیدم که هنگام خواستگاری هیچ کدام بیان نشده بود. مادر حامد به خاطر اخلاق و رفتار تندی که داشت سه بار ازدواج کرده بود. از سوی دیگر متوجه شدم حامد نیز قبل از من با دختر دیگری ازدواج کرده اما به خاطر ارتباطش با زنان و دختران غریبه، آن دختر در همان دوران نامزدی طلاق گرفته بود.
من در حالی این ماجراها را می فهمیدم که دیگر برای حفظ آبروی خودم و خانواده ام مجبور به سکوت بودم. در این میان ماجرای دیگری توجهم را به خودش جلب کرد و این بود که حامد همه دارایی اش را به نام مادر و خواهرش ثبت کرده بود تا اگر در ازدواج بعدی اش نیز با مشکل مواجه شد، اموالش را از دست ندهد. ولی بدتر از همه این ها رفتارهای خشن و عصبانیت های نامزدم بود. هر بار به خاطر موضوعی کم اهمیت با هم بحث می کردیم، او به شدت خشمگین می شد و تا چند ماه به خانه ما نمی آمد ولی بعد از آن چنان با گریه و زاری به پایم می افتاد و عذرخواهی می کرد که دلم به حالش می سوخت و فریب حرف هایش را می خوردم و همه چیز را فراموش می کردم.
بالاخره پنج سال با این وضعیت سپری شد تا این که حدود شش ماه قبل پدرم مرا با جهیزیه ای آبرومندانه عروس کرد و به خانه بخت فرستاد. اما از همان روز اول هیچ گاه رنگ خوشبختی را ندیدم. همسرم در حالی از پرداخت نفقه و مخارج زندگی امتناع می کرد که رفتارهای بسیار مشکوکی داشت و همواره با تلفن اش مشغول بود. وقتی به او اعتراض می کردم نه تنها با توهین و فحاشی پاسخم را می داد بلکه تهمت های ناروایی به من می زد که سقف اتاق دور سرم می چرخید.
بالاخره روزی تلفن اش را برداشتم و متوجه ارتباط های غیراخلاقی او با زنان و دختران غریبه شدم. آن جا بود که فهمیدم در انتخاب همسر دچار اشتباه شده ام و باید این موضوعات را در همان دوران نامزدی جدی می گرفتم. خلاصه آن روز همه تصاویر و مطالب غیراخلاقی او با دیگران را به گوشی خودم منتقل کردم ولی همسرم متوجه ماجرا شد و از شدت خشم و عصبانیت گوشی ام را شکست، لپ تاپم را گرفت و مرا با همان پوشش منزل بیرون انداخت.
او حتی بلافاصله قفل ها را تعویض کرد و کلید خانه را نیز از من گرفت. خانواده اش به بهانه دلجویی از من خواستند چند روز در خانه پدرم بمانم تا بعد به دنبالم بیایند. اما مدتی گذشت و خبری از آن ها نشد. وقتی شکایت کردم و برای استرداد جهیزیه به منزلم رفتم، دیدم که لوازم در خانه نیست. او حتی با کمک مادرش طلاها و لوازم آرایشم را سرقت کرده بود. تازه فهمیدم آن دلجویی ها و فرستادن من به منزل پدرم نقشه ای برای سرقت جهیزیه ام بوده اما ای کاش…
شایان ذکر است، بررسی های کارشناسی و قضایی درباره پرونده این زوج جوان به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی