اگر مادرم در جریان رابطه بین من و «جمشید» قرار بگیرد، دیگر نه تنها اجازه نمی دهد با هیچ کسی به صورت تلفنی ارتباط داشته باشم یا پیامک ارسال کنم بلکه گوشی ام را هم می گیرد و باز از درس هایم عقب می مانم چرا که …
به گزارش صبح مشهد به نقل از خراسان دختر ۱۳ساله ای که به همراه پسر غریبه ای در یکی از پارک های مشهد شناسایی و به کلانتری هدایت شده بود، در حالی که اشک ریزان ادعا می کرد توسط پسر جوان در فضای مجازی اغفال شده است، درباره چگونگی آشنایی خود با آن پسر غریبه به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: در کلاس اول ابتدایی تحصیل می کردم که روزی مادرم دست مرا گرفت و به خانه پدربزرگم برد. آن روزها خواهر کوچک ترم شیرخواره بود و من زمانی که می دیدم چشمان مادرم پر از اشک می شود، فکر می کردم خواهر کوچکم شیر نمی خورد و مادرم را اذیت می کند اما نمی دانستم که وقتی مادرم از طلاق حرف می زند یعنی دیگر پدرم را نمی بینم. خلاصه در حالی که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شده بودند، من از خواهر کوچکم مراقبت می کردم تا مادرم سر کارش برود. مدتی بعد مادرم خانه ای را اجاره کرد و ما به آن منزل اسباب کشی کردیم. من هم که دیگر آرام آرام معنای طلاق را فهمیده بودم ،سعی می کردم بیشتر به مادرم کمک کنم و کارهای منزل را انجام بدهم تا او خسته نشود. هنگامی که وارد مقطع راهنمایی شدم، کمبود مهر پدری را با همه وجودم حس می کردم و دوست داشتم پدرم نزد ما زندگی می کرد و دست نوازش بر سرم می کشید ولی او به دنبال سرنوشت خودش رفته بود و مادرم خیلی تلاش می کرد تا من و خواهرم نبود پدر را احساس نکنیم. تا این که شیوع بیماری کرونا مدارس را تعطیل کرد و من با اصرار خیلی زیاد مادرم را مجبور کردم که تلفن هوشمند برایم تهیه کند.
خوب می دانستم که مادرم پس اندازی برای خرید گوشی ندارد اما برای آن که من از درس هایم عقب نمانم، با هر مشقتی بود گوشی را برایم خرید و من چون نحوه استفاده از گوشی هوشمند و ورود به برنامه های شاد را بلد نبودم، از دوستم کمک خواستم. او هم ضمن آموزش استفاده از فضای مجازی، مرا در یکی از کانال های تلگرامی عضو کرد که خودش در همان کانال فعالیت داشت. چند روز بعد پیامی از یک پسر جوان دریافت کردم و پاسخش را دادم. این گونه بود که ارتباط پیامکی و سپس تلفنی من و جمشید آغاز شد. او حرف های زیبایی می زد و مرا در رویاهایم غرق کرده بود. جمشید خیلی از من تعریف می کرد و اصرار داشت که نباید مادرم در جریان ارتباط مان قرار بگیرد زیرا او اکنون موقعیت ازدواج ندارد و مادرم به این ارتباط پایان می دهد! من هم حرف هایش را باور کردم و به مادرم چیزی نگفتم، تا این که از من خواست یکدیگر را در پارک نزدیک منزل مان ملاقات کنیم. من هم دور از چشم مادرم سر قرار رفتم. وقتی مدتی با هم گفت و گو کردیم، جمشید از من خواست برای ادامه گفت و گو درباره آینده به مکان خلوتی برویم. در حالی که من با این پیشنهاد او دچار تردید شده بودم، ناگهان ماموران گشت کلانتری سپاد از راه رسیدند و ما را به کلانتری آوردند. این جا بود که فهمیدم جمشید نقشه پلیدی را در سر می پروراند که اگر پلیس نمی رسید احتمال داشت به حرف های حیله گرانه او اعتماد کنم و … شایان ذکر است، به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) این دختر نوجوان در دایره مددکاری اجتماعی مورد مشاوره های روان شناختی قرار گرفت و در حالی که از فرجام تلخ و تاسف بار آشنایی دیگر قربانیان فضاهای مجازی حیرت زده شده بود، با هماهنگی دستور قضایی تحویل مادرش شد تا این پرونده مسیر قانونی را طی کند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی