اخبار مهم

سرنوشت سیاه زن در اتاق خانه پدر شوهر+جزئیات

کد خبر : 39275

زمانی که به خودم آمدم متوجه شدم که تنها بازنده یک بازی حیله گرانه بودم و در حالی زندگی ام را باخته ام که در دایره مکر و فریب گرفتار شده بودم و اکنون چاره ای جز…
به گزارش صبح مشهد به نقل از رکنا زمانی متوجه شدم که معیارهای درستی برای انتخاب همسر نداشتم که دیگر خیلی دیر شده است و من تنها بازنده یک بازی حیله گرانه بودم و در حالی زندگی ام را باخته ام که در دایره مکر و فریب گرفتار شده بودم و اکنون نیز بی کس و تنها برای رهایی از این وضعیت هیچ راه چاره ای جز طلاق ندارم. . .
زن ۳۰ساله مشهدی به نام زهرا در حالی که عنوان می کرد حتی لحظه ای تصور نمی کردم روزی مهر زشت طلاق در برگی از شناسنامه ام خودنمایی کند به تشریح ماجرای ازدواج خود با شهباز پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: وقتی در مقطع کاردانی از دانشگاه فارغ التحصیل شدم تصمیم به ازدواج گرفتم.

از همان اوایل دوران جوانی معیارهایی را برای زندگی مشترک در نظر داشتم که مهم ترین آن وضعیت خوب مالی همسرم بود چرا که همواره بر این اعتقاد بودم وقتی انسان در رفاه اقتصادی باشد بسیاری از مشکلات خانوادگی به راحتی حل می شود.

تصورم بر این بود که پول عشق و علاقه هم می آورد در همین افکار سیر می کردم که یکی از دوستانم دایی اش را برای ازدواج با من پیشنهاد کرد آن ها اهل غرب کشور بودند و از چند سال قبل در مشهد زندگی می کردند.

این گونه بود که با شهباز آشنا شدم و خانواده او به طور رسمی و سنتی از من خواستگاری کردند. آن شب شهباز سرش را پایین انداخته بود و اصلا سخن نمی گفت و تنها پدر و مادرش به سوالات ما جواب می دادند. ابتدا کمی به رفتار شهباز مشکوک شدم اما وقتی پدر او عنوان کرد که شهباز مغازه بزرگ عکاسی در اطراف حرم مطهر دارد و از وضعیت مالی خوبی برخوردار است من دیگر همه چیز را نادیده گرفتم و رفتارهای مشکوک او را نیز به حساب نجابت و حجب و حیا گذاشتم.

خانواده شهباز عنوان کردند پسرشان دیپلم دارد و آن ها نیز از او حمایت خواهند کرد. این گونه بود که مراسم عقدکنان برگزار شد اما از همان روزهای اول دوران نامزدی احساس می کردم شهباز خلق و خوی عجیبی دارد و سعی می کند با کسی ارتباط نداشته باشد هر بار که با او تماس می گرفتم تا ساعاتی را کنار هم باشیم او مشکلات کاری اش را بهانه می کرد و به هر بهانه ای درخواست هایم را نمی پذیرفت.

ابتدا فکر می کردم اختلاف های فرهنگی و اقتصادی موجب بروز این مشکلات می شود اما طولی نکشید که فهمیدم همسرم به بیماری افسردگی شدید مبتلا است به طوری که تاکنون ۳ بار دست به خودکشی زده و هر بار به طور معجزه آسایی و با کمک دیگران از مرگ نجات یافته است.

وقتی بیشتر درباره همسرم تحقیق کردم تازه متوجه شدم او حتی مدرک تحصیلی سیکل هم ندارد و در حالی که شاگرد مغازه عکاسی بوده از کار نیز اخراج شده است. با این وجود زندگی مشترکمان را پس از ۴ سال در یکی از اتاق های منزل پدر شوهرم آغاز کردیم اما باز هم آن ها بنای ناسازگاری گذاشتند و مرا از منزلشان بیرون کردند. این درحالی است که همسرم بی غیرت است هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد و احساس مسئولیت نمی کند. حالا مانده ام که . ….

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

9 − شش =

دکمه بازگشت به بالا
بستن