اخبار مهم

طلاق عاقبت تفاوت فرهنگی/ فرخ متاهل با دخترخاله اش پنهانی ازدواج کرد

کد خبر : 38323

 

زمانی که فرخ از من خواستگاری کرد دختر نوجوانی بودم که معنی تفاوت های فرهنگی و مذهبی را نمی فهمیدم. من فقط هیبت و تیپ ظاهری فرخ را پسندیده بودم و به چیز دیگری فکر نمی کردم. همین اشتباه موجب شد نه تنها ۱۰ سال از بهترین دوران جوانی ام را با نگرانی و مشکلات روحی سپری کنم بلکه پس از طلاق نمی توانستم تصمیم درستی برای ادامه زندگی ام بگیرم تا این که …
زن ۲۸ ساله ای که مدعی بود مرد شیادی به بهانه ازدواج از او سوءاستفاده کرده است در حالی که او تنها یک شماره تلفن ایرانسل از خواستگار قلابی در دست دارد به کارشناس اجتماعی کلانتری شهید فیاض بخش مشهد گفت: ۱۵ ساله بودم که فرخ به خواستگاری ام آمد اما همانقدر که من در یک خانواده مرفه و بی توجه به مسائل اعتقادی بزرگ شده بودم خانواده فرخ افرادی بسیار متدین و مذهبی بودند به طوری که پس از ازدواج مجبور بودم محدودیت های زیادی را بپذیرم این مسائل در حالی مرا آزار می داد که من دوست داشتم مانند دیگر افراد خانواده ام آزاد باشم. روزی که با فرخ ازدواج کردم هیچ گاه فکر نمی کردم که همین مسائل به ظاهر ساده موجب بروز اختلافات شدید و درگیری های خانوادگی گردد چرا که من تیپ ظاهری و هیبت مردانه فرخ را به هر چیز دیگری ترجیح می دادم این گونه بودکه ۱۰ سال از بهترین روزهای جوانی ام را با مشاجره، درگیری و استرس و نگرانی سپری کردم اگرچه از نظر مالی زندگی بسیار مرفهی داشتم اما روزی از طریق اطرافیانم متوجه شدم فرخ به طور پنهانی با دختر خاله اش ازدواج کرده است دیگر تحمل این وضع را نداشتم و از او طلاق گرفتم و با یک فرزند نزد پدرم بازگشتم. با آن که در منزل پدرم راحت بودم و از هیچ نظر مشکلی نداشتم اما تنهایی به شدت آزارم می داد تا این که از طریق یکی از دوستان خواهرم با مرد ۵۰ ساله ای آشنا شدم که مدعی بود از همسرش جدا شده و موقعیت شغلی مناسبی دارد.

آن مرد در تهران زندگی می کرد و در زمینه داروهای گیاهی فعالیت داشت. او با رفتار و کلامش مرا شیفته خود کرده بود به طوری که قرار شد به خواستگاری ام بیاید. چند روز بعد او به مشهد آمد و ما برای آن که بیشتر با یکدیگر آشنا شویم اتاقی را در یک هتل اجاره کردیم پس از آن وقتی حنیف به تهران بازگشت دیگر کمتر به تلفن هایم پاسخ می داد و گاهی نیز زنی گوشی تلفن او را برمی داشت و به من توهین می کرد. مدتی بعد حنیف دوباره به مشهد آمد تا از من خواستگاری کند اما او حتی از خرید حلقه نامزدی هم صرف نظر کرد. وقتی دیدم حنیف حتی یک چمدان ندارد به او مشکوک شدم هنگامی که برای خرید بلیت تهران به آژانس هواپیمایی رفته بودیم متوجه شدم او با شناسنامه دیگری بلیت تهیه کرد و پس از آن هم دیگر پاسخی به تلفن هایم نداد تازه فهمیدم که در دام فرد شیادی افتاده ام و به راحتی مورد سوءاستفاده قرار گرفته ام و …
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫۲ نظرها

  1. سلام
    حالا دفعه اول می‌گفتید بچه بودم خام بود می خواستی دفعه دوم چشمانت را باز کنی نه اینکه یکبار می گویی شیفته هیکل یکی شدی یه بار شیفته زبان یکی شما اگر با همین دنده جلو بری تا ۵ ,۶بار دیگه ازدواج رو شاخته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پانزده − چهار =

دکمه بازگشت به بالا
بستن