بعضی رفتارهای اشتباه والدین باعث میشود تا فرزندانشان از لحاظ رفتاری، ۱۸۰ درجه با آنها متفاوت شوند
نویسنده : زهرا وافر | کارشناس ارشد روان شناسیبالینی
صبح مشهد– این روزها کم نیستند پدر و مادرهایی که به مراکز مشاوره مراجعه میکنند و از این که فرزند نوجوان یا جوانشان از لحاظ رفتاری، برعکس آنها شده و عمل میکند، ابراز تعجب میکنند. داستان این هفته و تحلیل آن، نکات قابل تاملی برای والدین به منظور یافتن پاسخ این سوال رایج خواهد داشت.
فرزندی برعکس پدر و مادرش!
وقتی پسر نوجوان رو به رویم نشست، هیچ جوره باورم نمیشد فرزند همان پدر و مادری باشد که تا همین چند دقیقه پیش در اتاق نشسته بودند! به راستی این پسر ۱۷ساله با خالکوبیهای عجیب و غریب، شلوار پاره پاره، تی شرتی با طرح جمجمه اسکلت و موهای آناناسی، فرزند آن پدر و مادر موقر و اتوکشیده و با آداب است؟! شاید حق با مادر بود که میگفت این پسر آینه دق شده برای ما که هر بار نگاهش میکنیم، نگرانی و ناامیدی از آیندهاش چنگ میاندازد به قلبهایمان! اما هنوز برای هر قضاوتی زود بود، باید حرفهای پسر را هم میشنیدم. وقتی علت این همه اختلاف با والدین را از او پرسیدم، گفت: «خستهام… از دست همهشون خستهام، از بس از بچگی به همه چیز مجبورم میکردند. وقتی ۱۰سالهام بود، آرزو داشتم تو مهمونیها مثل دوستهام شلوار و تیشرت بپوشم، اما بابام میگفت فقط باید کتوشلوار بپوشی تو مهمونی! دوست داشتم با بچهها تو کوچه فوتبال بازی کنم، مامانم میگفت میری از بچهها حرفهای زشت یاد میگیری! هیچوقت از پدرم هیچ گرمی و محبتی ندیدم، هیچ وقت نشد با هم یه بار پارک یا گردش بریم، مادرم هم که همیشه نگران این بود که من یه وقت با کارهام یا حرفهام آبروش رو جلوی دیگران نبرم! توی تمام دوران کودکی احساس میکردم دارم توی قفس زندگی میکنم. حالا دیگر آنقدر بزرگ شدم که مجبور نیستم زیر بار زور پدر و مادرم بروم، میخواهم آزاد باشم، میخواهم همانجور که خودم دلم میخواهد زندگی کنم!» سکوت غمانگیزی بر اتاق مشاوره حاکم شد. با خودم فکر کردم این پدر و مادر تحصیل کرده و فرهیخته، کاش سالها پیش به روان شناس مراجعه کرده بودند، کاش اصلا قبل از تولد فرزندشان راه و روش درست تربیت کردن را یاد میگرفتند و … .
مشکل از کجاست؟
برخی والدین وقتی در دوران نوجوانی فرزندانشان و در اوج بحرانهای دوره بلوغ، در تربیت و ایجاد رابطه تاثیرگذار با فرزندان آن ها با مشکل مواجه می شوند، به ما روان شناسان مراجعه میکنند و نگران و مستاصل می پرسند: «برای تربیت صحیح فرزندمان چه کنیم؟ این چرا ۱۸۰ درجه بر عکس چیزهایی رفتار می کند که به او یاد دادیم؟» و اولین جوابی که به ذهن ما روان شناسان خطور میکند این است که: «حالا برای طرح این پرسش کمی دیر است، هر چند بیفایده نیست». در واقع آن سبک تربیتی که والدین از دوران نوپایی و خردسالی کودکشان در پیش می گیرند ، در دوره نوجوانی و هنگام شکلگیری هویت، نتیجه و ثمره خود را نشان میدهد. در ادامه به چند اشتباه رایج والدین در سبکهای تربیتی اشاره میشود، خطاهایی که نتیجهاش همان برعکس رفتار کردن فرزندانشان به اصولی خواهد شد که برای آنها مهم بوده است.
نه به روش انضباطی سختوخشن
والدینی که روشهای انضباطی سخت و خشن به کار میگیرند، بسیار کنترلگر هستند و در خصوصیترین مسائل فرزند خود دخالت میکنند، توقع اطاعت و فرمانبرداری محض از او دارند و برای دستورات خود هیچگاه دلیل ارائه نمیدهند، سبک تربیتیشان مشکلساز خواهد شد. آنها ممکن است چنین تکیه کلامی داشته باشند: «هر چی من میگم بگو چشم!». آنها محبت و توجه کمی نثار فرزندانشان میکنند و حتی اگر علاقه زیادی به فرزندانشان داشته باشند، فرزندانشان معمولا به آنها برچسب «پدر و مادر سرد و خشک» میزنند. چنین والدینی اغلب بسیار متعصب، انعطافناپذیر و پایبند به معیارهای سخت گیرانهاند. از آنجا که آزادی عمل بسیار کمی به فرزندان خود میدهند و قدرت استدلال و پرسشگری را در فرزندان خود پرورش نمیدهند، معمولا فرزندانی با اعتماد به نفس پایین، مضطرب، وابسته، بدون خلاقیت یا پرخاشگر تربیت میکنند.
نداشتن انتظار از فرزند آسیبزاست
والدین آسانگیر، محیط خانوادگی آرام و گرمی مهیا و فرزندان خود را غرق در محبت میکنند اما انتظارات معینی از فرزندان خود ندارند. گویی فرزندان آنها در هیچ چهارچوب مشخصی قرار نگرفتهاند و هر کاری که دوست داشته باشند انجام میدهند و در واقع، آزادی افراطی دارند. اهداف و مقررات صریحی برای فرزند خود مشخص نمی کنند، با کوچک ترین خواهش از جانب فرزند تسلیم او میشوند. در واقع این والدین «قاطعیت» ندارند و کنترلگری بسیار کمی از خود نشان میدهند. آنها ممکن است آنقدر آرزوها و خواستههای فرزند خود را برآورده کنند که او هرگز «ناکامی بهینه» را تجربه نکند و در نتیجه فرزندی لجباز، خودخواه، پرخاشگر یا بدون توانایی کنترل تکانه تربیت کنند.
بیمسئولیت شدن فرزند با بیاحترامی
والدینی که هم کنترل و مطالبهگری بسیار پایینی از فرزندشان دارند و هم پاسخدهی و محبتشان کم است، معمولا فرزندانشان افرادی بیمسئولیت، بیخیال و بیعاطفه خواهند شد. آنها نیازهای جسمی و عاطفی کودک را برآورده نمیکنند. در واقع آنها خود را با زندگی کودک درگیر نمیکنند، در عالم خودشان هستند و به کودک به چشم مزاحم نگاه میکنند. روابط آنها با فرزندانشان سرشار از سردی، طردکنندگی، بیاحترامی، تنبیه و بیاعتنایی به سرنوشت کودک است و برای او وقت نمیگذارند.
راهنمایی کردن به همراه دادن آزادی معقول
والدینی که در کنار راهنمایی کردن کودک، به او آزادیهای معقول و محدودیتهای منطقی میدهند، بهترین سبک تربیتی را انتخاب کردهاند. آنها خانهای سرشار از محبت و صمیمیت دارند و به خواستههای فرزند خود در حد معقول توجه میکنند. این والدین چهارچوب مشخص و مقررات روشن و صریحی دارند و بر اجرای آن اصرار میورزند و اگر کودک از قوانین تخطی کند، از تنبیه غیرخشن همانند محرومسازی استفاده میکنند. شخصیت قاطعی دارند و با اصرار کودک، از معیارها و اصول منطقی خود کوتاه نمیآیند. آن ها فرزند خود را به مستقل شدن تشویق میکنند و به او اجازه میدهند مطابق با آمادگیها و استعداهای خود تصمیم بگیرد. اگر اشتباهی از فرزندشان سر بزند، به او اجازه ارائه دلیل میدهند و زود قضاوت نمیکنند. به جای سرزنش و نصیحت، بیشتر با فرزندان خود صحبت میکنند و توضیح میدهند. واضح است که چنین والدینی، فرزندانی دارای اعتماد به نفس، خوشبین، مستقل و سازگار تربیت خواهند کرد.