من دزد نیستم و از سرقتی بودن خودرو اطلاعی نداشتم وگرنه هیچ گاه نمی پذیرفتم خودرو را پنهان کنم.
حالا هم که در چنگ قانون گرفتار شده ام خیلی پشیمانم که چرا بدون تفکر و تامل به حرف دیگران اعتماد کردم و اکنون در حالی که از شدت خماری به خودم می پیچم باید درباره سرقت خودرو نیز پاسخ گو باشم و …
به گزارش صبح مشهد به نقل از رکنا زن ۳۲ ساله ای که به همراه همسرش سوار بر خودروی سرقتی و با هوشیاری نیروهای گشت کلانتری الهیه مشهد دستگیر شده است، در حالی که بیان می کرد به خاطر دختر کوچکم از قانون تقاضای بخشش دارم، به ماجرای فاجعه بار اعتیادش به مواد مخدر صنعتی اشاره کرد و به کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه گفت: به درس و مدرسه علاقه ای نداشتم، به همین دلیل در همان دوران ابتدایی ترک تحصیل کردم. فرزند پنجم خانواده بودم و کسی در خانه اهمیتی به درس خواندن من نمی داد.
خلاصه ۱۷ سال داشتم که ازدواج کردم و زندگی مشترک خوبی را تجربه می کردم اما در این میان دوستی با یک زن مطلقه مسیر زندگی ام را تغییر داد و مرا در گرداب فلاکت و بدبختی انداخت. آن زمان زن جوانی بودم و نمی توانستم تصمیمات عاقلانه ای برای خودم بگیرم به طوری که فقط گوش به فرمان آن زن مطلقه بودم.
او که در نزدیکی منزل ما سکونت داشت، به بهانه تنهایی به منزل ما رفت و آمد می کرد و با تعریف و تمجیدهایش مرا شیفته خود کرده بود. از سوی دیگر نیز همسرم با دیدن وضعیت ظاهری آن زن و رفتارهای سبک سرانه اش از من خواست که دیگر با او رفت و آمدی نداشته باشم ولی من نمی توانستم خواسته همسرم را بپذیرم به همین دلیل مشاجره و درگیری بین من و همسرم آغاز شد.
از آن روز به بعد در غیاب همسرم او را به منزلم دعوت می کردم ولی رفتارهای مشکوک آن زن مرموز، ظن مرا برانگیخته بود تا این که روزی «ژیلا» از اعتیادش به مواد مخدر صنعتی پرده برداشت و با التماس از من خواست تا اجازه بدهم در منزل ما مواد مخدر مصرف کند، من هم که در رودربایستی قرار گرفته بودم، به دور از چشم شوهرم اجازه این کار را به او دادم ولی آرام آرام خودم نیز کنجکاو شدم و با ترغیب های ژیلا به مصرف مواد مخدر روی آوردم. اوایل از مواد مخدر ژیلا استفاده می کردم اما مدتی بعد او از من خواست پول مواد مخدر را از مخارج زندگی بردارم.
خلاصه زمانی به خود آمدم که با دو فرزند کوچک در منجلات اعتیاد فرو رفته بودم. همسرم اگرچه ژیلا را از من دور کرد اما نتوانست مرا از مواد مخدر جدا کند. او بالاخره از این وضعیت به تنگ آمد و در سال ۹۰ مرا طلاق داد و دو فرزندم را نزد خودش نگه داشت من هم به زندگی مجردی روی آوردم تا این که دو سال بعد یکی از دوستان برادرم که به منزل ما رفت و آمد داشت از من خواستگاری کرد.
او کارگر ساده ای در یکی از مراکز تفریحی طرقبه بود و از اعتیادم خبر نداشت. با وجود این من در حالی که دختری به دنیا آورده بودم به طور پنهانی مواد مخدر مصرف می کردم تا این که همسرم متوجه شد ولی چیزی نگفت. در همین حال به خاطر ناخالصی های مواد مخدر صنعتی، در صورتم لکه های قهوه ای زیادی شبیه آبله ایجاد شد و من از ترس، اعتیادم را ترک کردم ولی با از بین رفتن لکه ها دوباره به مصرف مواد مخدر روی آوردم. مدتی بعد یکی از دوستان همسرم خودرویی را به او داد تا آن را در منزلمان مخفی کنیم چرا که با مالک خودرو اختلاف حساب داشت ولی ما از سرقتی بودن خودرو اطلاعی نداشتیم و هنگامی که سوار بر خودرو بودیم توسط ماموران گشت دستگیر شدیم. شایان ذکر است به دستور سرهنگ حاجی زاده (رئیس کلانتری الهیه) پرونده این زوج به دادسرا ارسال شد.
تمام این پرونده هارو که مرور میکنید با یک شباهت به هم شروع میشند! خانواده فقیر! همسر معتاد! دوست ناباب! خیانت دیگران! من باور ندارم … اینا وقتی گرفتار میشند از این حرفها میزنند… اگر ۱۰ تاشون حرف حق بزنه و واقعا گرفتار شه ، ۹۰ تاشون دنبال الواتیگری و خوشگذرانی و شهوت و مال مفت بودند!