اخبار مهم

پیرمرد ۷۰ ساله عاشق دختر ۲۳ ساله شد

کد خبر : 36397

آن شب نحس هم تا سپیده دم با یکدیگر دعوا کردیم، می گفتم این کار عاقبتی ندارد و بدبخت می شویم، اما مثل همیشه و پس از آن که با کمربند کتک مفصلی خوردم کوتاه آمدم و نتوانستم در برابر نقشه وحشتناک شوهرم مقاومت کنم. او قصد داشت به بهانه خرید خودرو، صاحب آن را به خانه بکشاند و…
به گزارش صبح مشهد به نقل از شهدای ایران:زن ۱۸ ساله که به اتهام همدستی با شوهرش در ارتکاب یک جنایت هولناک دستگیر شده است پس از آن که صحنه قتل را در حضور قاضی سیدجواد حسینی (قاضی ویژه قتل عمد) بازسازی کرد به بیان ماجرای تلخ زندگی اش پرداخت و گفت: در یک خانواده ۸ نفره و آشفته بزرگ شدم، مادرم به بیماری سختی مبتلا شده بود و در شرایط جسمی بدی قرار داشت به طوری که هیچ کدام از ما نمی توانستیم کارهای شخصی او را انجام بدهیم و تنها پدرم بود که ۵ سال کنارش ماند و کارهای او را بدون منت انجام داد. در این روزها من وارد سیزدهمین بهار زندگی ام شده بودم و در کلاس دوم راهنمایی تحصیل می کردم که مادر سبحان به خواستگاری ام آمد. او از بستگان دورمان بود ولی من آشنایی چندانی با او نداشتم تا این که روزی سبحان به همراه پدرش به منزل ما آمدند و من با دیدن او عاشقش شدم. اگر چه همه خانواده ام مخالف ازدواج من بودند و خانواده سبحان را شایسته این وصلت نمی دانستند، اما من در اوج هیجانات دوران نوجوانی قرار داشتم و به چیزی جز زندگی با سبحان نمی اندیشیدم به همین خاطر دیوانه وار برای ازدواج با سبحان اصرار می کردم تا این که خانواده ام مرا طرد کردند و من بدون برگزاری هیچ گونه مراسمی با سبحان ازدواج کردم. در همین روزها مادرم بر اثر شدت بیماری جان سپرد و ۶ ماه بعد پدرم با زن ۲۳ ساله ای ازدواج کرد البته اوایل او با ازدواج با پدرم راضی نبود اما او با اصرار برادرانش به خاطر اینکه پدرم وضیت مالی خوبی داشت تن به این ازدواج داده بود.

اگر چه نامادری ام سن کمی دارد اما خیلی دوست داشتنی است و همواره سعی می کرد به من کمک کند. این در حالی بود که تازه فهمیده بودم سبحان جوانی معتاد به مواد مخدر صنعتی است و هنگامی که دچار توهم می شود با چاقو به من حمله می کند و کتکم می زند.

اسارت ۴۸ ساعته دختر ۱۵ ساله در کلبه جنگلی

تمساح دریاچه چیتگر تهران پیدا شد + عکس

از همان روزهای اول زندگی درگیری های ما شروع شد چرا که من دختری کم سن و سال بودم و از آثار مخرب شیشه و کریستال اطلاعی نداشتم. او مدام در حال مصرف مواد بود و من از این وضعیت کلافه شده بودم به طوری که حتی در اوایل نامزدی مان روزی در حالی که من ترک نشین موتور سیکلت بودم، عصبانی شد و با چاقویی که همیشه به همراه داشت ضربه ای به پایم زد. سال گذشته وقتی فرزندم به دنیا آمد دیگر چیزی در خانه نداشتیم. سبحان همه لوازم منزل را برای تأمین هزینه های اعتیادش فروخته بود تا این که مدتی قبل تصمیم گرفت با بی هوش کردن راننده ای، خودروی او را سرقت کند. اگر چه من ابتدا مخالفت کردم، اما باز هم پس از آن که کتک مفصلی خوردم راضی به همکاری با او شدم و با یکدیگر مالک خودروی پرایدی را به بهانه خرید خودرو، از جمعه بازار مشهد به منزل اجاره ای کشاندیم و سبحان او را با چاقو کشت و من هم به او کمک کردم تا جسد را دفن کنیم که خیلی زود هم دستگیر شدیم…

ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

19 − یک =

دکمه بازگشت به بالا
بستن