اخبار مهم

صاحب مسافرخانه دختر دانشجو را به دام انداخت/دیدارها به وسوسه های شیطانی کشیده شد!

کد خبر : 35398

زندگی ام فنا شده است و مانند کسی که در حال غرق شدن است به هر خار و خاشاکی چنگ می اندازم اما نه تنها با اشتباهات و گناهانی که مرتکب شده ام دیگر روی بازگشت به خانه پدرم را ندارم، بلکه نمی دانم که چگونه اثبات کنم فریب وعده های پوچ و بی اساس مردی هوسران را خورده ام و به امید ازدواج

به گزارش صبح مشهد به نقل از سایت شهدای ایران:این ها بخشی از اظهارات دختر تحصیلکرده ای است که در پی اعلام شکایت مالک یک سوئیت شخصی (منزل اجاره ای) به خاطر ایجاد مزاحمت به کلانتری بانوان مشهد احضار شده بود. او وقتی مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قرار گرفت، به تشریح ماجرای آشنایی خود با مالک واحد مسکونی پرداخت و در حالی که از شدت شرم اشک می ریخت، گفت: فرزند پنجم خانواده ای ۷نفره هستم که در کرمان زندگی می کنم، اگرچه دیگر خواهران و برادرانم به دلیل شرایط خاص پدر و مادرم نتوانستند ادامه تحصیل بدهند اما من تلاش کردم تا وارد دانشگاه شوم. پدرم معتاد بود و هیچ توجهی به فرزندانش نداشت. با هر مشقتی بود بالاخره مدت زیادی از تحصیلات دانشگاهی ام را پشت سر گذاشتم تا این که تابستان سال گذشته به همراه برخی از بستگانم برای یک مسافرت چند روزه به مشهد آمدیم و در یکی از مسافرخانه های شخصی اطراف حرم ساکن شدیم. آن جا بود که درگیر نگاه های محبت آمیز و عاشقانه صاحب مسافرخانه شدم، به طوری که دیگر جدایی از او برایم امکان پذیر نبود. در آن چند روز به قدری تحت تأثیر جملات احساسی و عاطفی «سامان» قرار گرفته بودم که تمام زندگی ام را در وجود او خلاصه کرده بودم. فکر ازدواج با او لحظه ای از ذهنم خارج نمی شد و نمی توانستم حتی یک روز دوری او را تحمل کنم. به همین خاطر پس از بازگشت به کرمان، پدر و مادرم را راضی کردم که برای ادامه تحصیل مدتی را به عنوان دانشجوی مهمان در دانشگاه مشهد بگذرانم.

در همین روزها هم از طریق پیامک و تلفن با سامان در ارتباط بودم و روز به روز علاقه ام به او بیشتر می شد. سخنان عاشقانه او چنان چشمانم را کور کرده بود که هیچ چیزی جز او را نمی دیدم. وارد مشهد که شدم بلافاصله به دیدن او رفتم و این گونه دیدارها که به وسوسه های شیطانی هم کشیده شده بود همچنان ادامه داشت تا این که روز گذشته وقتی برای دیدن سامان به مسافرخانه رفتم او آب پاکی را روی دستم ریخت و با بی شرمی عنوان کرد که ازدواج کرده است و هیچ علاقه ای به من ندارد.

با شنیدن این جملات دیگر چیزی نمی فهمیدم و با فریاد به حال خودم افسوس می خوردم که ناگهان او با پلیس تماس گرفت و از من به خاطر ایجاد مزاحمت شکایت کرد، حالا هم روی بازگشت نزد خانواده ام را ندارم چون…

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

سیزده − 5 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن