وقتی مهران به خواستگاری ام آمد با خودم گفتم در کنار او خوشبخت می شوم. هرچند خودم چند مرتبه او را دیده بودم و اخلاقش به دلم نشسته بود اما پدرم هم درباره او تحقیق کرد تا مطمئن شویم. پدرم از چند نفر از اهالی محله شان درباره او پرسیده بود. یکی دو نفری که مهران را می شناختند حرف های خوبی درباره اش زده بودند.
به گزارش صبح مشهد به نقل از آخرین خبر به همین دلیل پدرم بیشتر کنکاش نکرده بود. با این حال زمانی که قرار شد پای سفره عقد بنشینیم برای اطمینان بیشتر من مهریه سنگینی اعلام کردم تا از آینده ام مطمئن شوم. وقتی مهران فهمید مهریه ام ۱۳۶۵ سکه طلاست نه تنها مخالفتی نکرد بلکه گفت اگر دوست دارم می توانم مهریه را بیشتر کنم. همین حرف او باعث شد بیشتر از گذشته به او اعتماد کنم و از آن به بعد به مهران به چشم شریک زندگی ام نگاه کنم.
همسرم گفته بود به دلیل مشکلات کاری تا یک سال دیگر نمی تواند جشن عروسی بگیرد و باید یک سال عقد کرده بمانیم. من و خانواده هم موافقت کردیم تا در این مدت جهیزیه را فراهم کنیم. مهران رابطه خوبی با پدرم داشت. او مدام به کارخانه پدرم می رفت. پدرم هم از اینکه دامادش به کار او اهمیت می دهد خوشحال بود و بیشتر اوقات با مهران همفکری می کرد. چند ماه از عقدمان گذشته بود که یک شب پدر شروع به تعریف از مهران کرد. پدرم گفت او جوان قابل و با هوشی است و قرار است در کارهای کارخانه کمکش کند. پدرم گفت مهران گفته برای خرید یک دستگاه چند آشنا دارد و از پدرم ۲۰۰ میلیون تومان پول گرفته است تا این دستگاه را بخرد. از اینکه پدرم از شوهرم راضی بود خوشحال بودم و به خودم به خاطر این انتخاب افتخار می کردم. فردای آن روز چون از شوهرم بی خبر بودم با او تماس گرفتم اما مهران جوابم را نداد. نگران شدم و با خانه اش تماس گرفتم اما زن جوانی تلفن را جواب داد و گفت مهران دیگر آنجا زندگی نمی کند. گیج شده بودم. نمی دانستم چه اتفاقی برای همسرم افتاده است. منتظر شدم تا شاید خبری از او شود اما هیچ تماسی نگرفت. دلواپس شوهرم بودم. نمی دانستم باید چه کار کنم. اما چند روز بعد او بالاخره تلفنش را جواب داد. خوشحال شدم و حالش را پرسیدم اما مهران که لحنش تغییر کرده بودگفت دیگر او را نخواهم دید و بهتر است دیگر به او فکر نکنم. معنی حرف هایش را نمی فهمیدم اما چند روز بعد که همراه پدرم به پلیس آگاهی رفتم فهمیدم مهران با نقشه قبلی با من ازدواج کرده است تا از پدرم کلاهبردای کند. او برای ازدواج با من از یک شناسنامه جعلی استفاده کرده بود و در این مدت هم نقش یک جوان عاشق پیشه را بازی می کرد تا از این طریق به من و پدرم نزدیک شود. حالا می فهمم چرا او به مهریه ۱۳۶۵ سکه ای ام اعتراضی نکرد. ای کاش پیش از ازدواج بیشتر درباره او تحقیق می کردم تا حالا گرفتار نشوم. افسوس که مهریه سنگین نتوانست زندگی ام را تضمین کند.
آخه پولدارا خیلی غرور دارن پاشم میخورن
عجب این مدلی شو دیگه ندیده بودم مگه اون پسر دیگه چی میخواست البته قسمت بود که همینجا دستش رو بشه اگه این موضوع ماله ساله ۹۹باشه دویست میلیون هیچ ارزشی نداره درضمن اون دوستی که کامنت گذاشته پولدارا خیلی مغرورن اصلا چه ربطی به موضوع داشت
آخه اون چقدر احمق بوده بهترین موقعیتو داشته پدر زن راضی زن راضی. زندگی درست برا ۲۰۰ تومن خودشو فروخت ی عمرم آواره با این پول کجا میتونم بره آخه..
عزیزم شانس اوردی خیلی زود خودش رو نشون داد
و گرنه بیچاره میشدی خدایا شکر که خودش رو خیلی ارزون فروخت
طرف اگر از همون اول با صدق و راستی میرفت همه چی تو مشتش بود ولی دروغ کلید تمام بدبختی هاست اگر در خانه ای تمام گناهان جمع شود کلید آن دروغ است.