این گزارش، روایت بانوی ۴۶ ساله مشهدی است که با همت خود از سال ۹۶ با وام اشتغال ۳۰ میلیونتومانی کمیته امداد خراسان رضوی، تبدیل به یک کارآفرین موفق شده است.
گفت و گو: حمیده طاهری
صبح مشهد– فارس نوشت: از گذشته تاکنون زنان به ویژه زنان ایرانی به عرصههای مختلفی ورود کردهاند، آنان دختران، مادران، عاشقان، کارفرمایان و مدیران موفقی هستند که با قدرت درونی خود میتوانند به کارهای بزرگی دست بزنند.
زنان بزرگی در کشورمان وجود دارند که با سعی و تلاش خود موفق به انجام کارهای بزرگی شدهاند و تأثیر زیادی در زندگی افراد مختلف گذاشتهاند.
۱۴ آبانماه سال جاری بود که رئیس کمیته امداد امام خمینی(ره) از ایجاد ۸۰۰ هزار فرصت شغلی برای مددجویان و خودکفایی ۷۰۰ هزار خانواده کمیته امداد خبر داد. همین امر باعث شد به سراغ فردی بروم که با وام اشتغال کمیته امداد خراسان رضوی علاوه بر اینکه خودکفا شده، با دستان لطیفِ زنانه اما زحمتکش فرصت اشتغال را برای همشهریهایش به ارمغان آورده است.
این بانوی کارآفرین مشهدی، با همت خود و به کمک وام اشتغال ۳۰ میلیون تومانی کمیته امداد از سال ۹۶، محصولات طبی با کیفیت تولید و حتی صادر میکند.
او زنی پرتلاش و مهربانی بود که در تکتک کلماتش امیدواری موج میزند، راستش را بخواهی به قدری خوشصحبت و قوی بود که من را یاد کتابهای خاطرات زنان سرزمینم در دوران هشت سال دفاع مقدس میاندازد، کار او در این برهه از زمان که به تعبیر برخی، جنگ اقتصادی است، را شاید بتوان جهاد اقتصادی دانست.
شیرزنی که گفتوگویم با او را برایتان روایت میکنم سه فرزند پسر و یک دختر دارد، زمانی که همسرش از این دیار فانی به ملکوت پر میکشد کوچکترین فرزندش، طفلی یکساله بود.
میخواهم برایم شرح دهد که بعد از فوت همسرش چه شرایطی را تجربه کرده است، با همان لبخند شیرین و دلچسبی که تا انتهای گفتوگو بر چهرهاش نقش بسته بود، میگوید: شرایط زندگیم افتضاح بود زمانی که همسرم فوت کرد مغازه لباس فروشی زدم ولی چون هر روز یک مدل جدید وارد بازار میشد و من پولی نداشتم تا طبق مدل روز خرید کرده و برای فروش بیاورم مغازهام را جمع کردم.
برای فروش کالاهایم در برف و باران راهی مکانهای متفاوت میشدم
او ادامه میدهد: با وجود اینکه بچههایم کوچک بودند در برف و باران، لباس و صندلی مسافرتی به روز بازار، شب بازار، جمعه بازار و روستاهای اطراف مشهد میبردم تا بتوانم آنان را به فروش برسانم، زمانی که به خانه بر میگشتم تقریباً ساعت ۷ شب بود.
این زن میافزاید: چون پسرانم آن زمان به مدرسه میرفتند فقط تابستان آنها را به سرکار میفرستادم، اما خیلی نگران و دلواپس بودم تا مبادا اتفاقی برایشان بیافتد، برای همین بعضی روزها ساعت پنج صبح به همراه دختر کوچکم برای فروش کالاهایم میرفتم.
او از زندگی پر فراز و نشیبش برایم سخن میگوید، زمانی که تنها هشت سال داشته مادر و پدرش را از دست میدهد و از همان زمان تمرین قوی و اتکا به نفس را تمرین میکند.
کنجکاوم که بدانم با چه انگیزهای توانسته بعد فوت همسرش جسورانه به زندگیاش ادامه دهد، بعد از مطرح کردن سوالم با لبخندی توأم با آرامش پاسخ میدهد: ما خیلی خانواده خوشبختی بودیم، مهربانی و محبت بین من و همسرم زبانزد بود. درکل زندگی خیلی خوبی داشتیم همسرم در آژانس کار میکرد و یک روز دچار ایست قلبی شد و از دنیا رفت.
قول عاشقانه بر پیکر بیجانِ همسرش
به اینجای گفتوگو که میرسیم گویی خاطرات آن روزهای سخت برایش تداعی میشود، بعد از چند لحظه مکث کوتاه با چشمانی که حالا بارانی شده میگوید: زمانی که میخواستیم همسرم را دفن کنیم، رو به آسمان کردم و به از خدا خواستم که شب اول قبر برایش سخت نباشد، چرا که خیلی مرد زحمتکش و مهربانی بود، همان زمان خطاب بر پیکر بیجان همسرم گفتم؛ آسوده و آرام بخواب مرد من، قول میدهم به خوبی از بچههایمان محافظت کنم و تا زنده هستم برای موفقیت بچههای خودمان و دیگران تلاش میکنم. همین قول باعت شد هر زمان که در شرایط سخت قرار میگرفتم با انرژی مضاعفی تلاش کنم تا چالشهای پیشرو را حل کنم.
تسهیلات اشتغال کمیته امداد، نقطه عطف یک زندگی
میپرسم از چه زمانی تحت پوشش کمیته امداد رفتید و وام اشتغال را دریافت کردید که پاسخ میدهد: از سال ۹۶ تحت پوشش کمیته امداد قرار گرفتیم و به خوبی به ما رسیدگی کردند، بعد توانستیم وام اشتغال بگیریم، مبلغ این وام ۳۰ میلیون تومان بود اما خدا را شکر با برکت بود و زندگیم را متحول کرد.
او تصریح میکند: زمانی که وام را دریافت کردم با آن پول یک چرخ خیاطی و دو قلم جنس دیگر خریدم و به همراه پسر بزرگم در طبقه پایین خانهمان شروع به تولید کالاهای طبی کردیم. بعد کمکم از طبقه پایین خانه به کارگاه تولیدی هزارمتری در بلوار طبرسی رسیدیم. قبل از شیوع ویروس کرونا ۱۳۱ کارگر داشتم که بخاطر اوضاع فعلی تعدیل نیرو کردم و تنها ۱۰ کارگر مشغول کار هستند.
میپرسم زمانی که دستمزد کارگرانت را پرداخت میکردی چه حسی داشتی که با شوقی دوچندان توضیح میدهد: وقتی حقوقشان را میریختم از شدت خوشحالی انگار صدسال جوانتر میشدم، حالم زمانی که برایم تعریف میکردند با دستمزدشان چه کارهایی انجام دادهاند و دل خانوادههایشان را شاد کردند وصف نشدنی است.
او ادامه میدهد: یک از کارگرانم خانمی بدسرپرست است و دختری بیمار دارد، چون محیط کارگاه عمدتاً مردانه است و رفتوآمد برایش سخت بود بعد از اینکه دو هفته خیاطی را به او آموزش دادم، یک چرخ خیاطی گرفتم و به خانهاش بردم تا در کنار فرزندش کار کند، خوشبختانه حدوداً هفتهای ۴۰۰هزارتومان خیاطی میکند.
میپرسم بزرگترین آرزویت چیست؟ که پاسخ میدهد: امیدوارم بتوانم کارگاه ۶هزارمتری داشته باشم تا کارگران زیادی کار کنند و نان حلال به سر سفره خانوادههایشان ببرند.
ارادهای که منجر به صادر کردن محصولات شد
این زن کارآفرین با اشاره به صادرات کالاهایش میگوید: در شرایط فعلی تقریبا ماهی ۴هزار صندلی مسافرتی به عراق صادر میکنم. هدفم این است که به تمام دنیا بگویم زنان ایرانی قوی هستند و ما میتوانیم کالاهای با کیفیت و عالی به تمام نقاط جهان صادر کنیم و احتیاجی به وارد کردن محصولات نداریم، چرا که با این کار فرصت اشتغال را از جوانمان سلب میکنیم.
گفتوگویم با این بانوی موفق و پر انگیزه که طعم تلخی و شیرینی روزگار را با تمام وجودش چشیده تمام میشود، اجازه میگیرم و در کارگاه چرخی میزنم، یکی از کارگرانی که مشغول کار است به من میگوید: این خانم، با همه صاحبکارها فرق دارد، زودتر از همه به سرکار میآید، برایمان اسپند دود میکند، چای میگذارد و زمانی که سفارش داریم همراه ما گاهی تا آخر شب کار میکند تا ما هم انگیزهمان را از دست ندهیم.