زندگی

داشتن «بچه خوب» همیشه خوب نیست!

کد خبر : 33722

تربیت فرزندی که فکر کند اطرافیان به خصوص والدینش انتظار کوچک‌ترین اشتباه یا ناسازگاری‌اش را ندارند و در غیر این‌صورت او را دیگر یک بچه‌خوب نمی‌دانند، آسیب‌زا خواهد بود

صبح مشهد– مترجم : فاطمه قاسمی منبع: parentcircle،‌schoollife

بیایید رو راست باشیم، آیا به ‌عنوان یک پدر و مادر همیشه رویای داشتن یک «فرزند خوب» که رفتاری برازنده داشته، حرف گوش‌کن و فرمان‌بردار باشد و … نداشته‌ایم؟ در نظرسنجی‌ها تعریف والدین از «بچه خوب» یعنی بچه‌ای که همه درخواست‌های آن‌ها را بدون چون و چرا و درست انجام می‌دهد. این بچه‌ها ویژگی‌های رفتاری مشترکی دارند، شکایت نمی‌کنند، معمولا خجالتی‌اند، منظم‌اند، سرکش نیستند، معمولا مشکلی ایجاد نمی‌کنند، احساسات‌شان را خوب مدیریت می‌کنند و برای درس و مشق‌شان لازم نیست با آن‌ها سر و کله بزنیم. ما این بچه‌ها را «خوب» توصیف می‌کنیم و بدون در نظر گرفتن مشکلاتی که این صفت خوب بودن برایشان به‌همراه دارد از داشتن‌شان احساس غرور می‌کنیم و بر نیازهایشان کمتر تمرکز می کنیم و کمتر درباره‌شان دچار نگرانی می‌شویم اما این ویژگی‌های به ظاهر مثبت، فرزند «همه‌چیز‌ تمام ما» را از ‌نظر سلامت روان دچار آسیب‌های جدی می‌کند چون آن‌ها خوب هستند فقط به این دلیل که یاد گرفتند که خوب باشند و خوبی آن‌ها فقط یک اجبار است و نه انتخاب. اگر تعبیر شما از فرزند خوب همین ویژگی‌های بالاست، به شما هشدار می دهیم که واقعیت تلخی در کمین آن‌هاست. در ادامه، نکاتی در این باره و همچنین آسیب‌های داشتن چنین تفکری مطرح خواهد شد.

قربانی قلدری دیگران می‌شود
از این‌که فرزند شما خواسته‌های‌تان را بی‌هیچ کم‌وکاست و اعتراضی انجام می‌دهد، احساس غرور می‌کنید؟ او در برابر تقاضاها هیچ اظهارنظری نمی‌کند چون به‌دلیل ذات مطیع بودنش، مورد ستایش و قدردانی اطرافیان قرار گرفته است. این بچه خوب در اجتماع دوستی‌اش ممکن است از سوی دوستان یا همسالانش تحت فشار و اذیت قرار گیرد تا کارهایی را انجام دهد که هیچ تمایلی به انجامش ندارد. در نوجوانی و بزرگ سالی، احتمال این که از نظر جسمی مورد سوء‌استفاده قرار بگیرد بسیار است زیرا طبیعت سازگار و منفعل او اجازه نمی‌دهد که در برابر رد خواسته‌های مصرانه دیگران که برخلاف میلش است مقاومت کند، موضعی محکم داشته باشد و از خودش دفاع کند.

احساس نداشتن رضایت در او تشدید می‌شود
به ظاهر کودک «خوب» شما احساس رضایت و خوشحالی دارد چون همواره به دلیل مطیع بودنش مورد توجه همه است. این کودکان در برآورده کردن انتظارات اطرافیان متخصص هستند اما در واقع این‌طور نیست و افکار و احساسات واقعی آن‌ها نادیده گرفته می‌شود! این بچه‌ها چون هرگز مخالف نظر پدر و مادر کاری را انجام نداده‌اند، نمی‌توانند پیش‌بینی کنند که اگر کاری را به شیوه‌ای متفاوت انجام دهند چه اتفاقی می‌افتد. در نتیجه به مرور از اشتباه و خطر کردن می‌ترسند و بی‌نظر دیگران هیچ تصمیمی نمی‌گیرند و تا بزرگ سالی بیشتر تمایل دارند دنبال‌کننده و پیرو باشند، درحالی‌که افراد از اشتباه‌های خود برای تجربه‌های بزرگ تر در آینده درس می‌گیرند. در سال‌های نوجوانی که هم سن‌و‌سالانشان به‌تدریج استقلال فکری خود را به رخ می‌کشند، بچه های «خوب» از ترس خشم والدینشان بی‌اراده می‌مانند.نداشتن استقلال فکری این بچه ها را تا بزرگ سالی به فردی بدخلق و ناراضی تبدیل می‌کند و در ارتباطشان با اطرافیان دچار مشکل می‌شوند. از طرفی چون از تلاش مداومشان برای رضایت والدین خسته می شوند ممکن است خیلی زود به فردی سرکش و عصیان‌گر تبدیل شوند.

تاب‌آوری عاطفی شان کاهش می‌یابد
تصور کنید که شما در اوج عصبانیت، مجبور شوید این احساس را سرکوب کنید. این وانمود کردن می‌تواند زندگی داخل و خارج از خانه شما را تحت‌تاثیر قرار بدهد. برای بچه‌ های خوب هم همین وضعیت را می‌توان تصور کرد. این بچه ها از این که نمی‌توانند خودِ طبیعی شان باشند و احساس واقعی خود را ابراز کنند عصبانی می‌شوند و بر این احساسشان سرپوش می‌گذارند و با گذشت زمان خود را ناتوان و تنها می‌بینند. در صورت تداوم ،این حالت‌ها حتی می‌تواند منجر به افسردگی شود و در نهایت سلامت روان شان را تهدید کند. کودکان در روند رشد عاطفی خود نیاز دارند گاهی مقابل پدر و مادر قرار بگیرند و موافق آن‌ها نباشند تا فرد بودن خود را شکل دهند و رشد کنند.

احساس فراموش‌شدگی می‌کنند
والدین فکر می‌کنند که بچه های خوب‌ نیاز به توجه و حمایت ندارند. آن‌ها بر این باورند که این گونه بچه‌ها می‌توانند در هر شرایطی از خود مراقبت کنند و کارهای شخصی خود را در مسیر درستی پیش ببرند. با چنین دیدگاهی ناخواسته نیازهای عاطفی فرزند خود را نادیده می گیرند. آن‌ها کودک را با مجموعه‌ای از احساسات به حال خود رها می‌کنند تا خود به تنهایی با آن‌ها روبه رو شود، غافل از این که کودک اغلب در انجامش ناتوان است. در چنین شرایطی، نیازهای عاطفی نادیده‌ گرفته‌شده، در آینده نه چندان دور در قالب بیماری‌های جسمی در او ظاهر می‌شود. کودک در بزرگ سالی احتمالا برای رهایی از موقعیتی که در آن قرار دارد به دنبال راه فرار است و در شرایط خیلی حاد به مواد مخدر به‌عنوان مکانیسمی برای مقابله با آن روی می‌آورد.

مرحله مهم نوجوانی و تجربیاتش را از دست می‌دهد
معمولا در مدرسه بچه‌ها از طرف مربی و آموزگارشان برای هر رفتار مثبتی که در لحظه از آن‌ها سر می‌زند تشویق می شوند. در این‌صورت طبیعی است که بچه ‌خوب بیش از دیگر همکلاسی‌هایش مورد ‌توجه مسئولان قرار بگیرد. با این شرایط به‌ مرور زمان، دیگر بچه‌ها فقط به این دلیل که او تنها فردی است که همیشه به‌ خاطر رفتارهای بدون نقص اش تشویق می‌شود، در برابر او موضعی غیردوستانه می‌گیرند. در نهایت آن‌ها بچه خوب را به حال خود رها می کنند و او در دوست‌یابی با مشکل روبه‌رو می شود و به همین راحتی او نقاط عطف و تجربیات مهم دوران نوجوانی مثل روابط دوستی را از دست می‌دهد و تبدیل به نوجوانی ناراضی و منزوی می‌شود.

قرار نیست فرزندتان را آزاد بگذارید
بنابراین فراموش نکنید که گاهی بدقلقی و نافرمانی بچه‌ها از جمله رفتارهای چالشی است که تجربه کردنش برای آن‌ها ضروری است. این چالش‌ها روشی برای یادگیری مهارت‌های بین فردی مثل خوب بودن با دیگران، سرسخت بودن، قوی‌بودن در تصمیم‌گیری، قابل احترام بودن در عین مخالفت کردن و رشد خلاقیت در اوست. البته قرار نیست والدین فرزندشان را آزاد بگذارند تا خودخواسته عمل کند، در واقع والدین مشاور و حمایت‌گر او در موقعیت‌هایی هستند که پیش از آن تجربه‌ای نداشته ‌است. نتیجه این رفتار پرورش فرزندانی مستقل، مسئولیت‌پذیر و با اعتماد به‌ نفس است که به موقع «نه» می‌گویند، درست تصمیم‌ می‌گیرند و موفق هستند.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

10 − هفت =

دکمه بازگشت به بالا
بستن