اخبار مهم

طراحی نقشه قتل شوهر به خاطر عشق هوس آلود

کد خبر : 33650

این زن در ۹ سالگی به اجبار پدرش ازدواج کرده بود و دو فرزند دارد.
به گزارش صبح مشهد به نقل از جام جم زن جوان فکر می کرد بعد از قتل شوهرش، زندگی خوب و آرامی در انتظارش است اما ماجرای قتل، چند ساعت بعد فاش شد و به جای اینکه کنار قاتل شوهرش پای سفره عقد بنشیند سردی دستبند فولادی را بر دستش حس کرد.

براساس محتویات پرونده، رسیدگی به این پرونده از شهریور امسال و به دنبال گزارش مرگ مشکوک مردی در یک مرغداری در حاشیه کرج در دستور کار پلیس قرار گرفت، ماموران پس از حضور در محل با جسد مردی روبه رو شدند که آثار کبودی در بدنش دیده می شد.

همسر این مرد در تحقیقات گفت: شوهرم در خواب سکته کرده است.

این در حالی است که پزشک قانونی علت مرگ را خفگی اعلام کرد. با این گزارش زن جوان دستگیر شد و در بازجویی ها به قتل همسرش با همدستی مرد مورد علاقه اش اعتراف کرد و گفت: من در کشتن همسرم نقشی نداشتم فقط در را برای کریم باز کردم و او همراه مرد دیگری به خانه آمده و شوهرم را در خواب خفه کردند.

پس از این اعترافات متهمان تحت تعقیب پلیس قرار گرفته و در عملیات هایی دستگیر شدند. کریم در جریان تحقیقات قتل را گردن گرفت و گفت: به تنهایی مرتکب قتل شدم و دو همدستم در کشتن این مرد نقشی نداشتند.

پس از اعتراف به این جنایت، متهمان روانه زندان شدند تا با تکمیل تحقیقات پرونده برای محاکمه به دادگاه کیفری البرز ارسال شود.

گفت‌وگو با متهم
۱۹سال دارد اما چین و چروک صورتش، سن او را دو برابر نشان می دهد. خونسرد و آرام است و انگار هنوز نمی داند چه سرنوشتی در انتظارش است، نگران فرزندانش است و نمی داند وقتی با آنها روبه رو شد چه جوابی به آنها بدهد.

*بچه داری؟

بله، دو بچه دارم.

*دراین مدت که در بازداشت هستی آنها رادیده‌ای؟

نه، دلم برایشان تنگ شده، اما می ترسم با آنهاروبه رو شوم، نمی دانم واکنش‌شان چه خواهد بود. آنها پدرشان را دوست داشتند و الان در نظرشان من یک مادر هوسران هستم،

*زود ازدواج کردی؟

بله، ۹ ساله بودم که پدرم مرا به مردی که ۲۰ سال از خودم بزرگتر بود شوهر داد، من افغان هستم و شوهرم هم افغان است. من چیزی از زندگی مشترک نمی دانستم.

*با شوهرت اختلاف داشتی؟

نصیر مرا خیلی دوست داشت و من هم او را دوست داشتم، روزهای خوبی کنار هم داشتیم.

*پس چرا به او خیانت کردی؟

خودم هم نمی دانم، شوهرم خیلی کار می کرد و وقت کمی برای من می گذاشت. به خاطر اختلاف سنی هم درک خوبی از هم نداشتیم،

*چطور با کریم آشنا شدی؟

چند سال بعد از ازدواج به افغانستان رفتیم و یک سالی آنجا بودیم. کریم، فامیل شوهرم بود و آنجا با هم آشنا شدیم. او خیلی به من توجه می کرد و احساس غربت نمی کردم. بعد از مدتی به هم علاقه مند شدیم. او می گفت تو در این ازدواج قربانی شدی.

*او چند سال داشت؟

چهار سال از خودم بزرگتر بود.

*از آن زمان رابطه داشتید؟

نه. وقتی به ایران بازگشتیم ارتباطم با او قطع شد و فراموشش کردم و دلگرم زندگی ام شدم. وقتی او نبود محبت های شوهرم را میدیدم، اما وقتی کریم وارد زندگیم میشد، فقط او را می دیدم. یک روز شوهرم تماس گرفت و گفت شام خوبی درست کن امشب مهمان داریم، وقتی به خانه آمد کریم همراهش بود. با دیدن کریم، عاشقش شدم.

*چرا طلاق نگرفتی؟

چند بار به نصیر گفتم اما او مخالف بود، می‌گفت مرا دوست دارد و نمی تواند بدون من زندگی کند.

*با دیدن این همه علاقه و محبت دچار عذاب وجدان نشدی؟

کریم طوری رفتار کرده بود که فقط کارهای او را نمی دیدم.

*همسرت به رابطه تو و کریم شک نکرد؟

نه، حتی چند بار برادرش هشدار داد که رابطه کریم و همسرت مشکوک است اما با برادرش دعوا کرد که من به هردوی آنها اعتماد دارم. کریم در خانه می ماند و شوهرم سر کار می رفت

*چرا شوهرت را کشتید؟

کریم وقتی دید شوهرم طلاقم نمی دهد گفت بهترین راه این است که نصیر را بکشیم. من مخالف بودم اما سرانجام قبول کردم. فقط شرط کردم در کشتن او همکاری نمی کنم، کریم قبول کرد و قول داد اگر ماجرا لو رفت همه چیز را گردن بگیرد.

*این کار را کرد؟

در جلسه بازجویی گفت من کشتم و کسی در فتل نقش نداشته

*نقشه تان چه بود؟

قرار بود من شب، در خانه را باز کنم و کریم همراه دوستش وارد شوند، حدود ساعت یک شب آنها آمدند و شوهرم را در خواب کشتند. بعد هم رفتند و خواستند صبح با اورژانس تماس بگیرم و بگویم شوهرم در خواب سکته کرده است، قرار بود چند روزی تماس نداشته باشیم تا آبها از آسیاب بیفتد.

*تا صبح چه کار کردی؟

چند ساعتی کنار جسد شوهرم نشستم و گریه کردم. عذاب وجدان تازه سراغم آمده بود. حدود ساعت ۴ صبح متوجه صدایی در محوطه شدم. وقتی بیرون آمدم با صاحب مرغداری روبه رو شدم. با دیدن صورت گریانم شک کرد و گفتم نصیر در خواب سکته کرده است او به پلیس زنگ زد و صبح ماموران فهمیدند شوهرم به قتل رسیده و بازداشتم کردند، در پلیس آگاهی همه چیز را تعریف کردم.

*با کریم روبه‌رو نشدی؟

در دادسرا او را دیدم. حالم از چهره اش به هم می خورد. ببخشید اما از تمام مردها بدم می آید، من شوهرم را قربانی هوس خود کردم. او به من محبت می کرد اما من محبت هایش را با کشتنش پاسخ دادم.

*می دانی چه سرنوشتی در انتظارت است؟

من همه چیز را باخته ام و دیگر آینده برایم مهم نیست، فقط امیدوارم یک روز بچه هایم مراببخشند.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

18 − چهار =

دکمه بازگشت به بالا
بستن