دختر ۱۷ساله در حالی که از شدت نگرانی دستانش می لرزید و اشک هایش را با گوشه روسری اش پاک می کرد درباره این حادثه تلخ به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری کاظم آباد مشهد گفت: در مقطع پیش دانشگاهی تحصیل می کنم و برای آن که بتوانم در یک رشته خوب دانشگاهی قبول شوم در یک آموزشگاه تقویت دروس برای کنکور ثبت نام کردم.
به گزارش صبح مشهد به نقل از شهدای ایران اما وقتی به کلاس های آموزشی می رفتم سعی می کردم با کمی آرایش و پوشیدن مانتوهای کوتاه زیباتر جلوه کنم. تا این که حدود ۲۰روز قبل وقتی از آموزشگاه بر می گشتم پسر جوانی در کنارم قرار گرفت و خود را سیامک معرفی کرد. او گفت مجرد است و ۲۵سال دارد. سپس ادامه داد زیبایی و نوع پوشش من، او را تحت تأثیر قرار داده است و قصد دارد با من رابطه دوستی برقرار کند.ّآن روز تعریف و تمجیدهای سیامک باعث شد تا من به راحتی شماره تلفن همراهم را در اختیارش بگذارم.
این گونه بود که رابطه من و سیامک از طریق تلفن و ارسال پیامک های عاشقانه شروع شد، آن قدر جملات عاطفی و احساسی او مرا دگرگون کرده بود که خیلی زود به او وابسته شدم به طوری که به هیچ چیزی جز زندگی با سیامک نمی اندیشیدم. هنوز مدت زیادی از آشنایی ما نگذشته بود که با درخواست او و به بهانه رفتن به آموزشگاه با یکدیگر به کافی شاپ رفتیم. او با طرح نقشه ماهرانه ای و با بیان این که قصد ازدواج با مرا دارد، مرا به منزل یکی از دوستانش برد تا درباره ازدواج با یکدیگر صحبت کنیم. من هم که حرف های او را باور کرده بودم و از سوی دیگر هم می ترسیدم موضوع را برای خانواده ام بازگو کنم، ماجرای ارتباط خیابانی خودم با سیامک را از خانواده ام پنهان کردم چرا که احتمال می دادم آن ها مانع ارتباط ما شوند، به همین خاطر و به طور پنهانی به منزل دوست سیامک رفتیم. من که تحت تأثیر هیجانات دوران نوجوانی بودم کورکورانه همه حرف هایش را قبول کردم، او هم از همین موضوع و اشتباهات مکرر من سوءاستفاده کرد و مرا مورد آزار قرار داد و … اما بعد از آن که قربانی هواهای نفسانی سیامک شدم او چهره واقعی خودش را نشان داد و تازه فهمیدم که سیامک مردی ۲۹ساله و متأهل است که ۲فرزند نیز دارد.حالا نمی دانم با این آبروریزی چگونه به چشمان پدری نگاه کنم که همه تلاشش را برای خوشبختی و تحصیل من در دانشگاه به کار گرفت. ای کاش…
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
