گفتوگو با زنوشوهری که ۱۲ بچه دارند و از چند کندویی که برایشان به ارث رسیده یک زنبورستان با مشتریهای خارجی ساختند
صبح مشهد– شاید در نگاه اول اینطور به نظر برسد که سختترین قسمت شغل زنبورداری، در امان نبودن از نیش متعدد زنبورها باشد به خصوص وقتی که زنبوردار به سمت کندوها و عسلهایش میرود اما ظاهرا اینطور نیست. برای آشنایی بیشتر با این شغل و سختیهایش به سراغ خانوادهای رفتیم که داستان زندگیشان جالب است. پدر خانم مصطفوی از زنبورداران استان زنجان بوده که از همان کودکی ،دختر خود را با این کار آشنا کرده و پس ازدرگذشتش نیز برای او چندین کندوی عسل به ارث گذاشته است! برداشت و تلقی ما از ارثیه ،عمدتاً در حوزه ملک و پول است اما فاطمه مصطفوی ارثیهای برایش باقی مانده که این روزها محل درآمد و گذران زندگیاش شده و با آن ۱۲ فرزند خود را بزرگ کرده است. ارثی که مصطفوی ۵۰ سال است به آن میپردازد و بعد از ازدواج با همسرش رجبعلی شجاعی، امروز آن را در شهرستان کوهسار ادامه داده و دارای یک زنبورستان شده است. در پرونده امروز زندگیسلام با این خانواده و شغلشان بیشتر آشنا خواهیم شد.
تجربه یا کتاب؟
از خانم مصطفوی میخواهم به افرادی که به این شغل علاقهمند شدهاند، چند توصیه داشته باشد: «به نظر من علاقه مندانی که قصد شروع زنبورداری دارند، به نوعی سال اول را باید کارآموزی کنند. آنها با مشورت و آموختن از کسانی که سابقه زیادی در این شغل دارند، توانایی خود را در این کار محک بزنند. خواندن کتاب و … هم خوب است اما به قول یکی از افرادی که مدت کوتاهی با ما کار کرد، دانشی که بعدها از تجربه انجام کار در پرورش زنبور به دست میآید بسیار جدیتر از چیزی است که در کلاسها یا کتابها ست اما برای شروع خوب است. برای این که نگاه منطقی تری هم به درآمد این شغل داشته باشند، باید بگویم که دست کم ۶۰ درصد عواید فروش عسل، سود خالص است. تا سال پیش هم افرادی را می شناختم که با سرمایه ۱۰ میلیونی، این کار را شروع کردند اما امسال هر روز قیمتها زیاد میشود و نمیدانم که دقیقا با چقدر سرمایه میتوان این کار را شروع کرد.»
تا قبل از متاهل شدن، کشاورز بودم
رجبعلی شجاعی، متولد سال ۱۳۲۷ در زنجان است. او درباره نحوه آشنایی با همسرش و اینکه آیا قبل از متاهل شدن هم زنبوردار بوده یا نه، میگوید: «من و خانمم، فامیل دور هستیم. هر دو متولد یک ده هستیم. پدر او زنبوردار بود با ۵۰ یا ۶۰ سال سابقه. البته من قبل از ازدواج، کارم کشاورزی بود. سال ۱۳۴۸ ازدواج کردم. تا قبلش، چیز زیادی از زنبورداری نمیدانستم و همه فکر و ذهنم، کشاورزی بود اما بعد از متاهل شدن، با همسرم تصمیم گرفتیم تا شغل زنبورداری را به صورت تخصصی پیگیری کنیم.»
کشاورزی و زنبورداری به هم ربط دارد
آقای شجاعی درباره تفاوتهای شغل زنبورداری و کشاورزی هم نکات جالبی میگوید: «همانطور که احتمالا همه میدانند، کشاورزی کار بسیار سنگین و طاقت فرسایی است. نیاز به صبر و توان بدنی بالایی دارد و فقط افراد سختکوش هستند که در این کار موفق میشوند. از آن طرف، زنبورداری بیشتر به مهارت نیاز دارد تا توان بدنی. به نظر من، کار با یک حیوان، راحتتر از کار با زمین است! البته و در مجموع، این دو شغل شباهتهایی به هم دارند و بیربط به هم نیستند.»
یک قانون زنبورداری که کسی خبر ندارد
خانواده شجاعی هماکنون نزدیک به ۱۰۰ کندوی عسل دارند که در طول سال در باغ خود از آنها نگهداری میکنند و در فصل تابستان نیز به کوهستانهای اطراف طالقان یا استان زنجان انتقال میدهند تا بتوانند محصول بهتری داشته باشند. این زنبوردار درباره سختیهای این شغل میگوید: « یکی از قانونهای زنبورداری که مردم خبر ندارند، این است که اگر میخواهی یک زنبور، عسل بیشتری بدهد و کیفیت محصولش بهتر باشد، باید او را بگردانی. یعنی یک جای ثابت نباشد. ما خودمان کندوها را تابستان میبریم سمت طالقان. زنبور را اگر شکر ندهیم و ببریم جایی که هوای خوبی داشته و گل زیاد باشد، عسل اش عطری خواهد داشت که همه به راحتی، متوجه کیفیت آن میشوند و نیازی به حضور متخصص در این حوزه نیست. زمستان هم که میشود، کندوها را میآوریم سمت همین زنجان خودمان. درباره اینکه شغلمان سخت است یا آسان هم باید بگویم که کار زنبورداری هم سخت است و هم راحت. کار جوهر انسان است و نباید عمر را با تنبلی تلف کرد.»
پدرم کندوهایش را برای من به ارث گذاشت
ارث متفاوتی به فاطمه مصطفوی، همسر رجبعلی شجاعی رسیده است. ارثی که توانسته با بهره بردن از آن، چرخ زندگیشان را البته با تلاش و پشتکار بچرخاند. مصطفوی در این باره میگوید: «پدرم زنبوردار بود. آن زمان ما اطراف زنجان زندگی میکردیم. بچه که بودم، خیلی دوست داشتم که به پدرم کمک کنم و او هم از اینکه تجربیاتش را در اختیار من بگذارد، دریغ نمیکرد. با این که دختر بودم و سه تا برادر داشتم، اما هر وقت که از او میخواستم، من را با خودش به زنبورداری میبرد. از همان کودکی یادم میآید که از زنبورداری خیلی خوشم میآمد و تصمیم داشتم که این راه را ادامه بدهم. این را هم بگویم که نمیدانم چرا برعکس بقیه از همان اول از زنبور نمیترسیدم. از بچگی زنبور زیاد من را نیش زده، دستم، صورتم، پاهایم و … را خیلی نیش زده اما باز هم از معاشرت با زنبورها لذت میبرم. من سه تا خواهر داشتم، سه برادر اما چون بلد این کار بودم، پدرم کندوهایش را برای من به ارث گذاشت. زمینهای کشاورزی هم از پدرم به ارث مانده اما کندوها به من رسیده است.»
اگر با زنبور رفیق شوید نیشتان نمیزند!
نیش زنبور درد زیادی دارد و معمولا هم محل گزیدگی، خیلی سریع باد میکند. از شجاعی میپرسم که آیا بعد از این همه سال کار کردن با زنبورها، باز هم او را نیش میزنند یا نه ؟که میخندد و میگوید: «بله که نیش میزنند! البته ما در زمان نزدیک شدن به کندوها، لباس مخصوص میپوشیم که همین کار، ۸۰ درصد جلوی نیش زدن آنها را میگیرد اما باز هم احتمالش هست که نیش بزنند و میزنند. در این بین، اگر با زنبور رفیق شوید، نیشتان نمیزند، رفاقتی که در آن حواستان باشد تا او احساس خطر نکند. رفتار با زنبور، خودش اصولی دارد. باید با این حیوان، آرام برخورد کرد. اگر تند برخورد کنیم، حتما نیش میزند. به طور مثال، ما معمولا وسط روز کارمان را انجام میدهیم چون سر صبح و غروب که هوا کمی خنک میشود، زنبور کمی عصبی میشود. یکی از ویژگیهای جالب زنبورها، نظم عجیبی است که دارند. حتیالامکان نباید این نظمشان به هم بخورد وگرنه عصبی می شوند و کنترلشان سخت خواهد شد.»
قبل کرونا از دیگر کشورها هم مشتری داشتیم
خانم مصطفوی که ۱۲ فرزند دارد، درباره اینکه آیا درآمد این شغل کفاف مخارج زندگیشان را میدهد یا نه، می گوید: «الان ما نزدیک به ۱۰۰ کندو داریم. چندسال پیش به علت خشکسالی و یک سری مسائل دیگر، تعداد کندوهایمان خیلی کمتر شد و طبیعتا درآمدمان هم کاهش پیدا کرد اما الان سه سال است که دوباره تصمیم گرفتیم تا بیشتر در این حوزه فعالیت داشته باشیم. هم اکنون من، شوهرم و یکی از دخترانم به صورت تمام وقت در این کار فعالیت میکنیم. زمانی که بخواهیم برداشت عسل از کندو را شروع کنیم، همه بچههایم به کمک ما میآیند چون به نیروی کار زیادی نیاز است. ما تا سال گذشته مغازهای از خودمان برای فروش عسل نداشتیم چون هر فردی که یک بار از ما عسل خریده، خودش رفته و برای ما تبلیغ کرده بود بنابراین مشتریهای زیادی داریم و چیزی برای فروش باقی نمیماند. اما حالا که محصول بیشتری برداشت میکنیم، فروش هم داریم. هرکسی هم میآید، ۵ یا ۱۰ کیلو میخرد و به شهرش میبرد. قبل از شیوع کرونا که تقریبا همه بازارها را کساد کرده است، از دیگر کشورها هم مشتری داشتیم. باز هم خدا را شکر، از وضعیتمالی مان راضی هستیم و توکلمان بر خداست تا دوباره بازارها مثل قدیم رونق بگیرد.»
یک صبح تا شب زنبوردارها چطور میگذرد؟
خانم مصطفوی درباره شغل زنبورداری و اینکه از صبح تا شبشان چطور میگذرد، میگوید: «کار ما شبیه به یک کارمند نیست که از صبح زود برویم سر کار و فلان ساعت، کارمان تمام شود. هر روز ما با روز دیگر فرق میکند. بعضی روزها لازم است فقط برای سر زدن به کندوها و بررسیشان، چند ساعت وقت بگذاریم اما زمانهای برداشت عسل، باید چندین روز به صورت ۲۴ ساعته مشغول به کار شویم. وقتی میخواهیم جابهجا شویم و کندوها را ببریم به مکان دیگری، یک خودرو کرایه میکنیم و کارگر میگیریم بنابراین کارمان خیلی زیاد میشود. شاید بتوانم بگویم که به طور متوسط و در شرایط عادی، برای رسیدگی به امور زنبورستان ما نصف روز کار داریم اما همانطور که گفتم، بعضی اوقات کارمان خیلی زیاد میشود. تجربه این سالها باعث شده برای کارهایمان برنامهریزی دقیقی داشته باشیم و بعضی زمانها کارمان خیلی زیاد و بعضی روزها، کمتر است. گاهی کندوها را به بیابان میبریم، حتی به باغ همسایه و آشنا بردیم تا عسل باکیفیتتری برداشت کنیم. مثلا به آنها زنگ زدم و گفتم که برای یک ماه، کندوها را میآورم باغتان و آنها هم قبول کردند.»
۱۲ بچهام را راحت بزرگ کردم
کار کردن تمام وقت در زنبورستان و به دنیا آوردن ۱۲ فرزند، اتفاق باورپذیری نیست. آن هم در روزگاری که تک فرزندی بیش از هر زمان دیگری، رواج یافته است. از مصطفوی میپرسم که چطور در زمان بزرگ کردن ۱۲ فرزند، کارش را هم پیش برده است؟ پاسخ میدهد: «من الان ۱۲ فرزند دارم. فقط همین قدر بگویم که کار کردن به همراه بزرگ کردن فرزندان، نیاز به صبر زیادی داشت. کارم را بلد بودم و شرایط را تحمل کردم و حالا زمان چشیدن طعم شیرین ماجراست. هر ۱۲ بچهام درس خوان و اهل کار و تلاش هستند و خدا را شکر، همهشان سربه راه هم شدهاند. بچههایم خیلی حرف گوش کن بودند. من خودم نمیدانم که چطور ۱۲ بچه را بزرگ کردم اما راحت بزرگ کردم. بچههایم با هم بزرگ شدند و همیشه بچههای بزرگترم حواسشان به کوچکترها بود. خدا کمکم کرد و خودم هم تلاش کردم. البته الان بچههایم هرکدام یک بچه دارند و همان یکی را به زور بزرگ میکنند! زمانه عوض شده و شیرینی داشتن چندین فرزند، چیزی است که نسلهای بعد درک نخواهند کرد.»
سختی زیاد کشیدم ولی ناامید نشدم
خانم مصطفوی بعد از این همه سال، ثابت کرده که تصمیم پدر برای به ارث گذاشتن کندوها برای او، عاقلانه و درست بوده است. او در مسیری پر فراز و نشیب، کار بزرگی کرده و حالا صاحب یک زنبورستان بزرگ در زنجان است. مصطفوی درباره این مسیر میگوید: «آن موقع که پدرم فوت کرد، ۲۰ تا کندو برایمان ارث گذاشت. همانطور که گفتم یک دورهای که باران خوب بود و … ، کندوها را تا ۳۰۰ کندو رساندم اما یک دورهای خشکسالی شد و مجبور شدیم که تعداد کندوها را کاهش دهیم. با این حال، ناامید نشدیم و الان داریم برنامهریزی میکنیم که دوباره تعداد کندوهایمان را افزایش دهیم. با این کار، هم درآمد خودمان بیشتر خواهد شد و هم می توانیم چندین نفر دیگر را صاحب شغل کنیم.»
بچههایم میگفتند که سرپرستی هاچ را بر عهده بگیریم!
از خانم مصطفوی میپرسم که کارهای خانه را چطور پیش میبرده به خصوص در روزهایی که بچههایش کوچک تر بودند و طبیعتا کارهای خانه هم، وقت بیشتری از او میگرفته است. خودش در این باره میگوید: «درست است که کارهایم زیاد بود اما شوهرم خیلی در کارهای خانه کمکم میکرد وگرنه نمیتوانستیم به این کار ادامه بدهیم و پیشرفت کنیم. البته بچههایم هم کمک زیادی به من میکردند. خودشان زمان زیادی از روز را با یکدیگر سرگرم بودند، غذا درست میکردند، اتاقها را مرتب میکردند و … . یادم هست که یکی از فیلمهای مورد علاقه بچههایم، هاچ زنبور عسل بود و میگفتند که مامان، ما باید کاری کنیم تا سرپرستی هاچ را برعهده بگیریم چون مادرش را گم کرده، اصلا تو بشو مادر هاچ! زندگیمان در کنار سختیها، شیرینیهایی داشت که تلاش میکردم بیشتر به آنها توجه کنم و همین مسئله باعث می شد تا توان بیشتری برای انجام امور روزانهام داشته باشم.