اخبار مهم
موضوعات داغ

تیغ غرور، شاهرگ رفاقت را برید / «این جا جای دهه هشتادی ها نیست!»

کد خبر : 28825

«این جا جای دهه هشتادی ها نیست!» این جمله که به شوخی بین دو رفیق ۱۹ و ۲۱ ساله مطرح شده و سرآغاز نزاعی مرگبار بود ، خانواده ای را داغدار کرد و خانواده دیگری را نیز به انتظار اجرای حکم دستگاه عدالت نشاند.
به گزارش صبح مشهد به نقل از خراسان، «یزدان» جوان ۲۱ ساله ای که تیغ غرورش شاهرگ رفاقت را در بازارچه اطراف میدان ۱۷ شهریور مشهد برید، در حالی که پابندهای آهنین، قدم هایش را کوتاه تر می کرد توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به بازارچه محل وقوع جنایت هدایت شد تا در حضور قاضی ویژه قتل عمد ناگفته‌های این نزاع مرگبار را هنگام بازسازی صحنه قتل بیان کند.
«یزدان-ج» که موجی از ندامت به خاطر یک کل کل خیابانی، در چهره اش موج می زد و پاهای لرزانش، توان ایستادن نداشت، مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت و منتظر دستور قضایی ماند. در این هنگام قاضی «کاظم میرزایی» با تفهیم اتهام قتل عمدی مرد مسلمان از وی خواست حقیقت ماجرا را توضیح دهد چرا که این اظهارات در دیگر مراحل دادرسی مورد استنادات قضایی قرار می گیرد.
سپس متهم این پرونده جنایی در حالی که گوشه ای از بازار را نشان می داد در تشریح این ماجرای تلخ اما وحشتناک گفت: روز قبل از نزاع، من و علیرضا و دوستان برخی از شاگردان مغازه های بازار، دور هم نشسته بودیم و از هر دری سخن می گفتیم. در این لحظه من دستم را روی سینه علیرضا (مقتول) گذاشتم و به او گفتم «این جا جای دهه هشتادی ها نیست!» در حالی که خودم فقط دو سال از او بزرگ تر بودم اما احساس غرور و بزرگی می کردم! با این عمل، ناگهان علیرضا به شدت دستم را از روی سینه اش پرت کرد و احساسم این بود که او از این جمله من ناراحت شده است. ما از قبل هیچ خصومت یا اختلافی با یکدیگر نداشتیم و این بحث و مشاجره فقط به خاطر یک شوخی دوستانه رخ داد. متهم ۲۱ ساله ادامه داد: بعد از این ماجرا، علیرضا دو بار به من زنگ زد ولی پاسخش را ندادم چرا که می دانستم او از من ناراحت شده است و کارمان به نزاع می کشد .


با این حال وقتی یک بار به تماس اش پاسخ دادم او شروع به توهین و فحاشی کرد. به همین دلیل من هم با برادر بزرگ ترش (مجروح حادثه) تماس گرفتم و به او گفتم از حرفی که زدم قصد بدی نداشتم، اعصابم خرد بود که این جمله را گفتم ، حالا شما ببخشید! ولی گویی این موضوع پایان یافتنی نبود و ماجرا پر و بال می گرفت. روز بعد وقتی به بازارچه (سرا) آمدم ، علیرضا و برادرش را مقابلم دیدم. دیگر حتی فرصت گفت و گو هم پیدا نکردیم و فقط گفتم من برای دعوا نیامده ام! اما او فریاد زد: «مثلا می خواهی چه کار کنی؟» و در یک لحظه آن‌ها به طرف من حمله ور شدند در حالی که علیرضا با مشت و لگد مرا می زد ، برادرش هم کمربندش را کشید و به سمت من یورش آورد. من به قصد دعوا نیامده بودم ولی غرور جوانی شرایط را این گونه رقم زد تا جایی که به داخل مغازه پریدم و تیغ موکت بری را برداشتم که از آن برای بریدن کارتن های بار استفاده می‌کردیم. تیغ را به این سو و آن سو پرت می کردم تا آن ها را بترسانم ولی ناگهان ضربه ای به برادر بزرگ تر علیرضا خورد و او زخمی شد . وقتی دوباره علیرضا به طرف من آمد ضربه ای هم به گردن او زدم! قصد کشتن دوستم را نداشتم اما ضربه تیغ به شاهرگ گردنش خورد و او نقش بر زمین شد. خیلی ترسیدم و با جا گذاشتن موتورسیکلتم از بازارچه فرار کردم. ابتدا با یک تلفن ناشناس به برادر کوچک ترم زنگ زدم و موضوع درگیری ام را اطلاع دادم چرا که تلفن خودم در محل نزاع افتاده بود و من از شدت ترس و نگرانی نتوانستم به محل نزاع برگردم.
«یزدان- ج» در ادامه بازسازی صحنه قتل که سرهنگ بهرامزاده (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) نیز حضور داشت، افزود: پس از آن به منطقه گلبهار مشهد گریختم و در آن جا مخفی شدم ولی چند ساعت بعد در تماس با یکی از بستگانم فهمیدم که کارآگاهان در تعقیب من هستند و مخفیگاهم را نیز پیدا کرده اند. به ناچار شبانه به منزل خواهرم بازگشتم اما هنوز چند دقیقه بیشتر از ورودم به منزل نگذشته بود که نیروهای پلیس مرا دستگیر کردند. الان هم به شدت پشیمانم چرا که هیچ گاه فکر نمی کردم به خاطر یک جمله احمقانه دوستم را به قتل برسانم و زندگی خانواده ام را نیز نابود کنم!
گزارش اختصاصی خراسان حاکی است: در آغاز بازسازی صحنه قتل، ابتدا کارآگاه نجفی (افسر پرونده) به تشریح خلاصه ای از محتویات این پرونده جنایی پرداخت و چگونگی وقوع قتل براساس اعترافات متهم و بررسی های دقیق پلیسی را بازگو کرد و در پایان نیز قاضی «کاظم میرزایی» با ابراز تاسف از وقوع چنین حوادث تلخی که فقط به خاطر غرور جوانی رخ می دهد، متهم را با صدور قرار بازداشت موقت راهی زندان کرد تا دیگر مراحل دادرسی این پرونده جنایی طی شود.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

18 − چهارده =

دکمه بازگشت به بالا
بستن