اخبار مهم

گزارش کامل از قتل‌های سریالی زنان ایران / از خفاش شب تا تنها زن قاتل سریالی + عکس

کد خبر : 28651

در طی دهه های اخیر قتل های هولناکی رخ داده است که اغلب قربانیان زن بوده اند و علت اصلی چنین قتل هایی ابتلا به بیماری روانی عنوان شده است.
به گزارش صبح مشهد به نقل از رکنا به گزارش رکنا، عامل اصلی وقوع این قتل‌ها، همان بیماری روانی است که می‌تواند عقده‌های جنسی یا روانی و اجتماعی سرکوب شده باشد. حال منشأ این بیماری روانی کجاست؛ عوامل متعددی وجود دارد مثل تروماها و آسیب‌های روانی دوران کودکی.

«هنوز هم خاطره تلخ قاتلان سریالی را که در آن، فقط زنان را به قتل می‌رساندند، در ذهن‌ مردم باقی مانده است. قاتلانی که با خونسردی عجیبی، زنان و دختران جوان را به قتلگاه خود کشانده و جان‌شان را می‌گرفتند. روزها و شب‌های پر از استرس و اضطراب، خواب و آرامش از چشمان بسیاری از مردم رخت بربسته بود و در میان ترس و بیم و امید هر لحظه منتظر وقوع قتلی جدید یا خبر دستگیری و مجازات قاتلان بودند. این هفته با مرور جنایت‌هایی سریالی که زنان قربانی آن بودند، به بررسی انگیزه‌های این جنایت‌ها پرداخته‌ایم.

پرسه خفاش شب در خیابان‌های تهران
یکی از معروف‌ترین قاتلان سریالی، غلامرضا خوشرو معروف به خفاش شب بود که با تاریک شدن هوا، سراغ شکارهای خود می‌رفت. خفاش شب لقبی بود که رسانه‌ها به او داده بودند. آلت قتاله او، یک پیکان زهوار در رفته سفیدرنگ بود که قاتل، قفل در را از داخل ماشین از کار انداخته بود تا قربانیانش پس از فهمیدن نیت او، موفق به فرار نشوند. خوشرو، اهل یکی از روستاهای خراسان بود. به سن نوجوانی که رسید، سرقت‌هایش را شروع کرد. هر بار که دستگیر می‌شد، با تجربه‌های بیشتری از زندان آزاد و دوباره مرتکب جرم می‌شد. ماجرای قتل‌های سریالی زنان از محله‌های تازه‌ساز شهرک المپیک آغاز شد و به‌ خیابان‌های اطراف ورزشگاه آزادی و زمین‌های خالی حوالی اتوبان‌های غربی تهران رسید.

اولین شکار خفاش شب، ۱۳ فروردین ۷۶ اطراف پارک چیتگر پیدا شد. زن ۵۴ ساله‌ای که قرار بود به بهشت زهرا برود اما پلیس جسدش را در حالی‌ که دست و گردنش بریده و جسدش سوخته بود، پیدا کرد. جسد بعدی را پلیس در باغی در کرج در شرایطی‌ که گردن و سینه‌اش با چاقو دریده شده و سوزانده شده بود، پیدا کرد.

الهه، شکار بعدی خفاش شب بود. خوشرو او را وقتی که قصد داشت برای عیادت از بیماری به بیمارستان برود، ربود. قاتل غرب تهران حتی به بچه‌ها هم رحم نکرد و مدتی بعد مادر و کودکی را با همان شیوه قبلی در بلوار آسیا کشت و به آتش‌کشید.

طعمه بعدی او، یک دانشجوی دختر دندانپزشکی بود که از همدان به تهران آمده بود اما شبانه او را از ترمینال دزدید و پلیس جسد سوخته او را با دست و پای بسته پیدا کرد. در این بین، دختران و زنانی هم بخت‌شان بلند بود که توانستند از چنگ قاتل شب‌های تهران بگریزند. وی سرانجام در یک ایست‌بازرسی شبانه بسیج دستگیر شد و در نهایت ۹ بار قصاص و ۲۱۴ ضربه شلاق حکمی بود که دادگاه برای او صادر کرد و سحرگاه ۲۲ مرداد ۷۶ به دار مجازات آویخته شد.

قاتل طناب سفید با ۴۹ فقره قتل
کشف جسد زنی ۶۴ ساله در حوالی کرج، پیدا شدن جسد دختری حدودا ۱۸ ساله در اطراف اردبیل، کشف جسد یک مادر و کودک دو ساله‌اش، پیدا شدن جسد یخ‌زده زنی به‌ نام خدیجه در حوالی میانه توسط ماموران ژاندارمری بستان آباد که همگی با طناب سفید رنگی خفه شده بود، آغاز ماجرایی بود که خواب را به چشم خیلی‌ها حرام کرده بود. تا زمان دستگیری قاتل در ۲۴ بهمن ۶۴، اجساد زیاد دیگری در حوالی شهرهای تهران، تاکستان و قزوین پیدا شد.

داستان دستگیری قاتل از آن‌جایی کلید خورد که خواهر یکی از قربانیان شهادت داد آخرین بار او را با یک شورولت رویال سبزرنگ با پلاک ارومیه دیده بود. با کمک راهنمایی‌ و رانندگی آمار تمام شورولت‌های رویال پلاک ارومیه استخراج شد و در نهایت ماموران به مجید سالک محمودی رسیدند و او را در میدان بهارستان تهران دستگیر کردند. پس از دستگیری، مجید بدون هیچ مقاومتی خود را اهل ارومیه معرفی کرد و تمام قتل‌ها را به گردن گرفت. او همچنین در اعترافاتش گفت زمانی که در زندان بود، متوجه ارتباط همسرش با پسرخاله‌اش شد و بنابراین شروع به کشتن زن‌ها کرد.

بخش‌هایی از گفته‌های مرحوم احمد محققی، اولین بازپرس ویژه قتل عمد را در مورد قاتل طناب سفید بخوانید: «ما بازپرس‌ها هنگام بازجویی یک متهم دوست داریم دائما دروغ بگوید. دروغ‌هایی که پر از تناقض است و باعث دستگیری آنها می‌شود اما این قصه درباره مجید جور دیگری بود. او آن قدر خونسرد درباره بعضی مسائل دروغ می‌گفت که انگار راست می‌گوید. بابت همین گاهی اوقات می‌ترسیدم مبادا تخلفی از او از قلم افتاده و حق یک خانواده که چند ماه دنبال گمشده خود بوده‌اند، تضییع شود. با این حال در پایان بازپرسی و تکمیل پرونده مجید او را به انفرادی زندان قصر فرستادم تا محاکمه‌اش شروع شود. در نهایت هشتم خرداد ۱۳۶۵ با این که سپرده بودیم مواظب باشید قاتل خودکشی نکند خبر رسید که او خودش را حلق‌آویز کرده است. ما برای جلوگیری از این ماجرا از همان روز اول سپرده بودیم که قاشق، چنگال و حتی ملحفه در اختیارش نگذارند که مبادا خود را دار بزند اما او با رشته کردن پتو، طنابی ساخته و خود را در سلول انفرادی حلق‌آویز کرده بود.»

قاتل عنکبوتی که قتل را در سال ۷۹ کلید زد
قاتل سریالی دیگری که نام او تا مدت‌ها بر سر زبان‌ها بود و سعید حنایی بود. او از سال ۷۹ قتل‌هایش را کلید زد و تا سال ۸۰ جنایت‌هایش را ادامه داد. آن‌ طور که او پس از دستگیری ادعا کرده بود، هدفش از جنایت، پاکسازی چهره شهر از زنان و دخترانی بود که کارهای خلاف شرع و عرف انجام می‌دادند.

پس از دستگیری، او در دادگاه با طرح این ادعا که یک فرد مذهبی است، گفت هدفش از قتل این زنان، انتقام از راننده تاکسی بود که مزاحم همسرش شده بود. به گفته خودش، وقتی نتوانسته بود با مردان مقابله کند، تصمیم گرفت از زنان انتقام بگیرد.

شیوه جنایت‌های قاتل عنکبوتی این‌ طور بود که زنان را پس از خفه کردن درون یک چادر سیاه می‌پیچید و در حاشیه شهر رها می‌کرد. هرچند فرضیه تجاوز نیز مطرح بود اما او این اتهام را رد کرد و گفت از نظر او تجاوز بسیار زشت و مذموم است.

او در تمام جلسات دادگاه، هرگز از جنایت‌های خود ابراز پشیمانی نکرد و گفت: «اگر دستگیر نمی‌شدم، همین‌ طور به جنایت‌هایم ادامه می‌دادم تا تعداد مقتولان را به ۱۵۰ نفر برسانم.»

قاتل در دادگاه مدعی شده بود: «تا پیش از کشتن این آدم‌ها، باران نمی‌آمد و قحطی شده بود. همین که اطراف حرم را از وجود زن‌های تن‌فروش پاک کردم، باران آمد. آن‌ موقع فکر کردم که بارش باران به معنی تایید اعمال من توسط خداست. من با این افراد که دارای چهره‌هایی مشخص و متمایز از دیگران بودند، صحبت کرده و با آنها مبلغی را طی می‌کردیم و پس از آوردن آنها به منزل در یک حرکت غافلگیرانه از پشت سر به مقتولان حمله کرده و گلوی‌شان را می‌فشردم و پس از یک تا دو دقیقه با روسری به طور کامل آنها را خفه کرده و در چادرشان می‌پیچیدم.»

باغبانی با ۱۶ فقره پرونده قتل
فرید بغلانی از دیگر قاتلان زنجیره‌ای بود که نام و آوازه‌اش به عنوان قاتل سریالی در دهه ۸۰ در آبادان پیچید و تا سال‌ها، ترس و وحشتی خفقان‌آور را مهمان ناخوانده خانه‌های آبادانی‌ها کرده بود. بغلانی از ۱۲سالگی با پدربزرگ خود زندگی می‌کرد و به‌واسطه نفرتی که پدربزرگش از زنان داشت، او نیز از زنان متنفر شده بود. سال ۸۳ بود که گزارش اولین قتل زن به پلیس آگاهی آبادان مخابره شد.

تحقیقات در زمینه یافتن قاتل آغاز شد و این بررسی‌ها تا سال ۸۶ همچنان ادامه داشت. شباهت نحوه قتل‌ها، پلیس را به این نتیجه رساند که با یک قاتل سریالی روبه‌رو هستند. از سال ۸۳ تا ۸۷ او در مجموع ۱۳ زن و دختر و یک پسر را در آبادان و نیز دو زن دیگر را در خرمشهر به قتل رساند. شیوه قتل‌های او نیز این‌ طور بود که با دوچرخه‌اش گوشه‌ای کمین می‌کرد و پس از تمام شدن کارش که باغبانی بود، با دوچرخه اطراف شهر پرسه می‌زد و پس از مشاهده زن یا دختری تنها، او را به قتل می‌رساند و جسدش را در گوشه‌ای پنهان می‌کرد. سن و سال قربانیان برای بغلانی مهم نبود و تنها جنسیت برای او اهمیت داشت.

قاتل مینی‌بوس‌سوار در قزوین
قاتل سریالی مینی بوس‌سوار، اهل قزوین بود. ماجرا از اردیبهشت ماه سال ۸۸ آغاز شد که زن سالخورده ای پس از خارج شدن از خانه‌اش، مفقود شد. ماموران در جست‌وجوی زن گمشده بودند که فردی، پلیس قزوین را در جریان یافتن جسد زن سالخورده‌ای قرار داد. با انتقال جسد به پزشکی قانونی مشخص شد این همان زن گمشده است که خفه شده و پول و طلاهایش نیز سرقت شده است. ماموران در پی یافتن قاتل او بودند که این بار خبر رسید زن دیگری به قتل رسیده است. با گسترش تحقیقات برای پیدا کردن قاتل، گزارش سومین قتل نیز به پلیس مخابره شد. پلیس با بررسی هر سه قتل متوجه شد با یک قاتل سریالی روبه‌رو است. با اضافه شدن دو جسد دیگر به این مجموعه قتل‌ها، پلیس تحقیق از مردی را آغاز کرد که حضور مشکوک یک راننده مینی‌بوس را به پلیس گزارش کرده بود.

قاتل پس از دستگیری در اعترافات خود گفت: «به خاطر مشکلات مالی تصمیم گرفتم از زنان سرقت کنم. آنها را به عنوان مسافر سوار خودرو می‌کردم و در میانه راه بعد از خفه کردن و اطمینان از مرگ‌شان، پول و طلاهای‌شان را سرقت و اجساد را در حاشیه‌ شهرها رها می‌کردم. انگیزه‌ام از قتل‌ها فقط مشکلات مالی نبود، بلکه وقتی زن مسافری را سوار کردم، حس درونی‌ای به من می‌گفت باید او را به قتل برسانی.»

قاتل مینی بوس سوار، سحرگاه روز پنج شنبه پنجم خرداد ماه سال ۹۰ به دار مجازات آویخته شد.

ریشه‌یابی قتل‌های زنجیره‌ای
دکتر آرش حقیقت‌فرد (جرم‌شناس): «مهم‌ترین علت وقوع قتل‌های زنجیره‌ای که در آن اغلب زنان به قتل می‌رسیدند، وجود بیماری‌های روانی زمینه‌ای در قاتلان است. حتی در قتل‌هایی که جنبه مالی دارد، یعنی قاتلانی که طلای زنان را سرقت کرده و بعد آنان را می‌کشند یا پس از تجاوز، اقدام به قتل می‌کنند، مبنا و انگیزه تمام این قتل‌ها، بیماری روانی زمینه‌ای است. به‌ طور کلی در این افراد معمولا رد پای بیماری‌های روانی بسیار شدید مانند شیزوفرنی یا سایکوزها یا پارانوئیدها مشاهده می‌شود. در واقع، عامل اصلی وقوع این قتل‌ها، همان بیماری روانی است که می‌تواند عقده‌های جنسی یا روانی و اجتماعی سرکوب شده باشد. حال منشأ این بیماری روانی کجاست؛ عوامل متعددی وجود دارد مثل تروماها و آسیب‌های روانی دوران کودکی.

ضمن این‌ که عوامل روانی، یک‌سری پایه‌های ژنتیکی دارد که فرد را مستعد ابتلا به بیماری‌های روانی می‌کند اما در مجموع عامل موثر، همان فاکتور اجتماعی است، مانند: تحقیرهای دیگران، عقده‌های جنسی سرکوب شده و میل به انتقام از اجتماع که جامعه را علت شکست‌شان در زندگی می‌دانند و دنبال انتقامگیری هستند.

برخی از قاتلان سریالی می‌گویند مزاحمت مردان برای زنان یا رفتارهای خلاف شرع برخی زنان باعث شده تا دست به قتل بزنند. بله؛ این عامل تحریک‌کننده است اما آیا یک انسان متعارف در مقابل چنین تحریکی، اقدام به قتل می‌کند؟ بنابراین مهم‌ترین عامل همان بحث بیماری‌های روانی است.

با توجه به این‌ که قتل و تجاوز در تمام دنیا جرم سنگینی است، مجازات جایگزین و تخفیفی برای آن در هیچ کجای دنیا وجود ندارد و هیچ سیستم قضایی برای آن مجازات ارفاقی نمی‌گذارد.

نگاه جامعه جنسیت‌زده است
دکتر افسر افشارنادری – (جامعه‌شناس): «این‌ که چرا در این قتل‌های سریالی، زنان به قتل می‌ر‌سند، برگرفته از نگاه جنسیتی است که جامعه به زنان دارد، یعنی چون جنسیت زن را کمتر و ضعیف‌تر می‌داند، به همین دلیل، کشته شدن یا اذیت و آزار این جنسیت را یک موضوع طبیعی جلوه می‌دهد و نادیده می‌گیرد. وقتی چنین دیدگاهی در جامعه و در فرهنگ وجود داشته باشد، خواه‌ناخواه قتل‌های زنجیره‌ای نیز رخ می‌دهد. حالا سوال این است که چرا این اتفاقات برای مردان نمی‌افتد؛ آن هم در حالی‌ که بسیاری از مردان خشونت می‌کنند و مرتکب جرم می‌شوند اما هرگز نمی‌بینید مردان درگیر قتل‌های زنجیره‌ای شوند. این به‌ خاطر همان نگاه جنسیت‌زده‌ای است که زن را مستحق تنبیه می‌داند.

باید نگاه جامعه به زن و مرد برابر شده و نگاه انسانی به این موجود زنده داشته باشد و این اتفاق نمی‌افتد مگر با تغییر قوانین، آیین نامه‌ها و ادبیات جامعه.»

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

5 × 2 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن