دکتر سید محمد مهدی غمامی
مشهد شاهد رشد سرسامآور هایپرمارکتها در تمامی مناطق حتی در جوار حرم رضوی است و این علامت بیماری مکدونالدیزم در شهری است که حرم ثامنالائمه(ع) بوده و رویای پایتخت معنوی جهان اسلام را هم دارد.
بیماری مکدونالدیزم، بیماری عصر مدرن است که در آن خلاقیت کم میشود، انسانها با فستفودها چاق میشوند و فروشگاههای بزرگ و خیلی بزرگ افراد را با حقوق کم، بدون الزام به مهارت خاصی به استخدام درمیآورد. افرادی که کار خاصی انجام نمیدهند یا یخچال پر میکنند یا دستگاه بارکدخوان را روی کالاها میگیرند. یک عده هم رقیب دوربینها در کنترل و نظارت هستند. این قشر گرچه قربانی هایپرمارکت یعنی فروش گسترده کالاهای فراوان با تخفیف متعدد میشوند و سود آن را عدهای سهامدار عمده بخش خصوصی میبرند ولی قشر خریدار هم قربانی مکدونالدیزم میشود. «حرص در خرید کالاهایی که نیاز ندارند یا فعلا نیاز ندارند» اولین و مهمترین خطر تهدیدکننده شعور و حس اقناع شهروندان است. چاقی مفرط در شهرهای بزرگ یک علامت هشدار از گسترش نیازهای کاذب مصرفگرایی در حجم هایپر است. مکدونالدیزم عقل اجتماعی را بهشدت فرو میکاهد و فرد را از وضعیت حسابگر به وضعیت حریص بیعقل و دمدمی مزاج فرومیکاهد.
مکدونالدیزم خطر دیگری هم دارد که فروشنده و خریدار را از گپ و گفت خرید محروم میکند و روابط ماشینی را بیشتر حاکم میکند. رابطه خریدار با قفسه و اتیکت و دستگاه کارتخوان میشود. حتی نوعی انزوای افراطی هم به بار میآورد. وقتی که خریدار همه یا بخشی از کارهای خرید را خودش انجام میدهد مانند دستگاههای مکانیزه خرید که کافی است…
…خریدار اجناس را روی نقاله گذاشته تا فاکتور توسط ماشین صادر شده و خریدار کارت بانکیاش را روی دستگاه بکشد و بعد دوباره اجناس را از روی خروجی نوار جمع کند.
تعامل انسان با ماشین و متاسفانه اگر کارگری نیز در هایپرمارکت باشد، همیشه در استرس است. اول در رقابت با ماشین، چرا که ماشین، هم خلاقیت را از او گرفته است و هم هر آن ممکن است همان کار ساده او را هم انجام دهد. دوم ناشی از مثلث قواعد غیرعادلانه. ضلع قاعده این مثلث عبارت از این است که کارگر فروشگاه چون کار سادهای انجام میدهد و خلاقیتی هم نمیخواهد نباید منتظر رشد باشد. در واقع با انتخاب دو گزینهای مواجه است: با همین وضعیت ماشینوارشده بماند و اطاعت ماشینی از دستورالعملها کند یا برود.
ضلع سمت راست مثلث که معروف به اصل طلایی است، میگوید:«همیشه حق با مشتری است حتی اگر حق با مشتری نباشد.» این قاعده را بازار برای فروش بیشتر درست کرده است و بیش از هر چیزی ممکن است، تعادل روحی فروشنده را بههم بزند، بهویژه اگر بدانیم هایپرمارکتها صبح تا نیمهشب یا حتی ٢۴ساعته کار میکنند و در ایام تعطیل هم باز هستند. روان کارگر هایپرمارکت مانند هر انسانی در پارادوکس عدالت پریشان شده و پریشانی را به خانه میبرد. زنجیره این فراریختگی روان برای زنان که دوسوم مشاغل مکدونالیزم را بر عهده دارند، بسیار دهشتناک است: فروپاشی خانواده. ضلع سمت چپ که به قاعده چپ هم موسوم است از بیعدالتی «کاستی بازار» ناشی میشود. در بازار بیشتر فروختن به هر قیمتی بدون ورود دولت ارزش است.
به این ترتیب کارگران هایپرمارکت اولین قربانی کمترین حقوق و استفاده از شرکتهای واسطه شغلیابی هستند. افرادی که شخصیت خود را به سرعت از دست میدهند و حق مقاومت هم ندارند، چون رابطه استخدامی با هایپرمارکت ندارند.
به سادگی تحقیر شده و اخراج میشوند و در مدت اشتغال نیز از خانوادهشان دور هستند و زمانی هم که با خانوادهاند، دچار تیک روانی و عصبی هستند. در چنین شرایطی نه کرامت انسانی باقی میماند و نه مطابق اصل دهم قانون اساسی خانوادهای.
در این راستا باید نهادهای مسئول دست به دست هم بدهند تا ساختار شهری را اصلاح کنند. یعنی از یک طرف واگذاری گسترده زمین برای ساخت هایپر مارکت و مراکز خرید جلوگیری شود و اینکار با تغییر در نقشه جامع شهر و مصوبات شورای شهر ممکن است و از سوی دیگر از ترویج ضدارزشهای خرید گسترده همراه با حرص برای تجمل بیشتر روی بیلبردها و نماهای تبلیغات شهری جلوگیری شود. شاید بدین طریق مکدونالدیزم با قانونگذاری محلی و عزم شهری آثار مخرب خود را بهتدریج از چهره شهر برطرف کند.