پیرمحمد ملازهی
|
اظهارات اشرفغنی، رئیس جمهور افغانستان در جلسه مشترک مجالس سنا و شورایملی این کشور و اعلان جنگ او با گروههای مسلح از جمله طالبان را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ در ظاهر اشرفغنی در نظر دارد سیاست صلح را کنار بگذارد و سیاست جنگ در قبال گروههایی که آنها را دشمن ملت میداند، اتخاذ کند. اما باید دید که وی با چه ابزاری میتواند در مقابل مخالفان مسلح، ایستادگی کند.
رئیس جمهور افغانستان در دو سطح داخلی و خارجی مخالفان صلح و ثبات افغانستان را مورد خطاب قرارداد. در محور داخلی، شبکه حقانی، داعش و القاعده و بخشی از طالبان را خطاب قرار داد و در محور خارجی پاکستان را تهدید کرد که اگر دست از سیاست به قول وی مداخله جویانهاش در افغانستان برندارد به شورای امنیت شکایت خواهد برد.
حال باید دید که این قاطعیتی که وی در جلسه مشترک مجالس افغانستان اتخاذ کرده و با حمایت برخی از نمایندگان روبهرو شده است تا چه اندازه در عمل کاربرد خواهد داشت.
برای فهم درست این معنا لازم است که شرایط کنونی افغانستان را بدون پیشداوری مورد توجه قرار دهیم. در افغانستان، امروز طالبان ۳۰ درصد خاک کشور را در تصرف دارند، در ۱۵ ولایت از ۲۹ ولایت افغانستان جنگ با آنها در جریان است و مذاکرات چهارجانبه صلح با آنها که با مشارکت پاکستان، افغانستان، چین و آمریکا، چهار دور آن برگزار شده با موضعگیری طالبان و آغاز عملیات بهاری آنها با اسم رمز «ملاعمر» رهبر متوفای این گروه به بنبست رسیدهاست.
دولت وحدتملی در برآوردن انتظارات دو تیم تشکیل دهنده آن ناکام مانده و دوره دوساله پیشبینی شده برای تعیین تکلیف دولت تمام شده است، حال آنکه نه قانون اساسی افغانستان اصلاح شده و نه لویه جرگه تشکیل شده تا وضعیت رئیس شورای اجرایی را به لحاظ قانونی مشخص کند.
در همین حال، زمزمههایی به گوش میرسد که فرماندهان جهادی سابق تمایل یافتهاند که دوباره مسلح شوند و در صورت پیشروی طالبان دست به مقاومت بزنند. عینیترین نمونه این تمایل را در اظهارات اسماعیلخان در هرات در سالروز پیروزی مجاهدین میتوان ملاحظهکرد که به صراحت اعلام کرد اگر طالبان به طرف هرات سرازیر شوند، هواداران خود را مسلح میکند و در مقابل آنها خواهد ایستاد.
با حمله انتحاری اخیر به مقر نیروهای حافظ شخصیتها در کابل که تلفات سنگینی برجای گذاشت، تقریباً روشن شد که افرادی در داخل این نیرو با طالبان همکاری داشتهاند. آمریکا هم که در حال تقویت پایگاههای نظامی خود در افغانستان در چارچوب معادلات دیگری است و یا نمیخواهد یا نمیتواند قدرت طالبان را مهار کند؛ در چنین فضایی پرسش این است که اشرف غنی چه ابزاری در اختیار دارد که تهدیدهایش را علیه طالبان، القاعده، داعش و دیگر گروههای مسلح عملیاتی کند؟ در نگاهی واقعبینانهتر میتوان گفت: برداشتن سنگ بزرگ علامت نزدن است. با این حال، اگر واقعاً دولت وحدت ملی به این نتیجه رسیده باشد که قاطعانه در مقابل طالبان و سایر نیروهای مخالف مسلح بایستد در درجه اول باید وضعیت درونی خود را اصلاح و تثبیت کند و در مراحل بعدی نگاه کنونی خود را از دریافت حمایت خارجی اصلاح کند و به طرف امکانات داخلی معطوف سازد.
قدرت خارجی اگر میخواست صلح در افغانستان برقرار شود در چهارده سال گذشته این کار را میکرد. درک این معنا آنقدر دشوار نیست زیرا افغانستان برای قدرتهای هژمون گذرگاهی به طرف حوزه امنیتی رقبای بالفعل و بالقوهای چون روسیه، چین، ایران و حتی هند است و اتفاقاً حفظ وضع موجود با منافع راهبردیاش همخوانی بیشتری دارد تا استقرار صلح.
تنها ابزاری که اشرفغنی در عمل میتواند در اختیار داشته باشد مردمی کردن مقاومت و به دست گرفتن قدرت ابتکار عمل از خارجیهاست و تجربه تاریخی افغان ها ثابت میکند که هر وقت مقاومت مردمی شده و جامعه افغان قطعنظر از قومیتها و مذاهب در یک جبهه قرار گرفتهاند؛ بزرگترین قدرتهای مسلح جهانی را به زانو درآورده است.
اشغال افغانستان در قرن نوزدهم توسط انگلیسیها و در قرن بیستم از سوی اتحاد جماهیر شوروی مؤید چنین برداشتی است، ولی آیا دولت وحدت ملی و شخص اشرفغنی و عبداللهعبدالله رئیس اجرایی دولت چنین اراده و توانی را دارند؟ در این باره تردیدهای جدی وجود دارد.
این دو نفر بر سر دو راهی خطرناک و سرنوشتسازی قرار گرفتهاند. نه طالبان دست از جنگ برمیدارند، نه پاکستان سیاست راهبردیاش را در مورد افغانستان تغییر خواهد داد. تنها راه، مردمی کردن مقاومت است اما نه به دست جهادیهای سابق که در سازماندهی بعد از جنگ وارد قدرت شدند و کشور را به این روز انداختند که در عمل به حوزههای قومی تجزیه شدهاست. ورودی جهادی جدا از ارتش و پلیس ملی افغانستان تجزیه عملی کنونی را تنها می تواند رسمیت دهد و شاید این هم خود بخشی از بازی باشد که در افغانستان در جریان است.