دکتر جمال یزدانی
روایتی درزمینه علم است که میتواند فهم دینی ما را از علم توسعه دهد: «العلم سلطان»، علم تسلط انسان را بر واقعیت ایجاد میکند و این تسلط قدرتآفرین است. از مهمترین رهگذرهای این تسلط، فهم واقعیت از طریق تجربه زیسته است؛ یعنی مطالعه روشهایی که انسانها چگونه واقعیت را فهم میکردهاند و چگونه با آن تعامل میکردهاند. این مسئله در بسیاری از حوزههای علوم معنادار و مهم است. اگر بخواهیم یک حوزه مهم را نام ببریم، باید به مسئله ما و غرب اشاره کنیم. دراینارتباط تلاشهای زیادی صورت میگیرد تا مواجهه علمی با تمدن غرب از رهگذر مبانی عقلی و تلاشهای نظری و انتزاعی سامان یابد؛ اما مطابق آنچه بیان خواهیم کرد، عمل صرف مبتنیبر این مواجهه ناکافی است. تمدن اسلامی در سابقه تاریخیاش در دورههای متعدد، مواجهههای متعدد و متنوعی با تمدنها داشته است. آیا این تجربه قابل بازخوانی نیست؟ همانطور که تراث نظری تمدن اسلامی مورد استفاده قرار میگیرد، تراث تجربی این تمدن هم معرفتزاست؛ بنابراین برای رسیدن به تمدن اسلامیایرانی، ضروری است که همزمان با بازفراوری حوزه نظر، حوزه تجربه نیز مورد توجه قرار گیرد.از تاریخ صدر اسلام، فتوحات و جهانگردیهای مسلمین گرفته تا مناسبات دوره صفویه با غرب مدرن، تجربه مشروطه و از همه مهمتر مواجهه نهضت حضرتامام(ره) با تمدن غرب است. بازخوانی تجربی این دورهها به ما کمک میکند تا مسیر حرکت تمدن نوین اسلامی را برای آینده دقیقتر ترسیم کنیم.شاید بتوان گفت بخشی از مباحث نظری امام(ره) در حوزه حکومت متاثر از کتاب تاریخ مشروطه کسروی است. تاریخ مشروطه کسروی یک تاریخ شفاهی بسیار مستند و دقیق از تجربه مشروطه در ایران است. توجه به این واقعیت اساسی تاریخی و دیگرواقعیات تاریخی، در جامعه ایرانی باعث شد…
… تا دست امام(ره) در مدیریت حرکت اجتماعی بسیار دقیقتر و موفقتر از دیگرانی باشد که نتوانستند یا نخواستند لبّ واقعیت جامعه را فهم کنند.در تعاریف تجربه میخوانیم که «ملاحظه و مشاهده مکرر توالی دو امر است؛ بهنحویکه برای ذهن یقین حاصل شود که بین آن دو امر، رابطه علیت یا تلازم وجود دارد و صُدفه یا اتفاقیبودن آن از ذهن زایل گردد.» بنابراین مجربات در علم منطق جز یقینیات است، مشروط به شروط بیانشده؛ بنابراین همانطور که از علوم انتزاعی و عقلی یقین علمی حاصل میشود، از تجربه هم این امر حاصل میشود. در روایت شریف فرمود: قاعده «اَلْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارُب»، یک قاعده کلى و عام است که نسبت میان تجربه و عقل را نشان میدهد و درواقع با علم و تجربه عقل افزایش مییابد: «العقل غریزه تزید بالعلم والتجارب؛ عقل قریحه و نوری است که به علم و تجربهها فزونی مییابد»؛ اما خروجی این دو، تفاوتهایی نیز دارند:علم حاصل از تجربه علاوهبر اینکه رویشهای جدیدی در حوزه علم ایجاد میکند، آثار اجتماعی و فرهنگی بسیاری نیز بر آن مترتب میشود.در غرب اما تولید نظریه متکی بر تجربه بسیار مورد توجه قرار گرفته است. آنقدر بر تجربه و اصالت آن تاکید شد که جایگاه عقل متزلزل گردید و درنهایت معرفتزابودن تجربه نیز مورد تردید قرار گرفت؛ اما با نگاه مبنایی حکمت اسلامی به تجربه، بازخوانی همان تجربه نیز به ما کمک میکند تا ضمن بهرهمندی از دستاوردهای تجربی آن تمدن از روشهایی که آنها استفاده کردهاند، برای تحقق این امر نیز استفاده کنیم.برخی پژوهشگران و نظریهپردازان روششناسی در دنیا بهویژه در رشتههای علوم انسانی مفصل بحث میکنند که اگر اتفاقی در عرصه نظریهپردازی میافتد، حاصل جمعبندی یک «تجربه زیسته» است. نظریه اقتصاد کینزی، گشایشی در بنبست بعد از بحران بزرگ جامعه آمریکا ایجاد میکند، محصول اتصال تجربه عینی میدانی اقتصادی کینز است؛ اما در همانزمان اقتصاددانان دیگر چون در فضای انتزاعیات خود غرق شده بودند، توانایی تحلیل واقعیت را نداشتند.بهطورمثال در علم مدیریت، تیلور کارگر بود، بعد از آن سرکارگر شد و بعد همزمان با کار به درسش ادامه داد و مهندسی مکانیک خود را در دانشگاه اخذ کرد و مدیر کارخانه شد و در سال ١٩٠۵ مقالهای ارائه کرد که مشهور به مدیریت علمی شد. نظریه او کاملا حاصل یک تجربه عمیق در آن کارخانه بود؛ تجربهای که توانست آن را صورت نظریه بدهد و ادبیات مربوط به آن را بسازد.یکی از موانع مهم در مسیر این حرکت، اعتمادبهنفسنداشتن جامعه علمی کشور است. وقتیکه استاد یا دانشجوی ما با ادبیات نظریات غربی رشد کرده و با آنها انس گرفته است، حس خوداتکایی را از دست داده و مجبور میشود واقعیت موجود بومیاش را نبیند. در این حالت دانشگاه در جامعه منفعل میشود و نمیتواند علم در خدمت مردم تولید کند. این امر بهویژه در حوزه علوم انسانی بسیار بارز است. علوم انسانی، انسان ایرانی مسلمان انقلابی را نمیشناسد؛ بلکه انسان غربی را شناخته و با همان عینک به انسانهای اطراف خود هم مینگرد. این امر به ازخودبیگانگی تدریجی دانشگاه از جامعه میانجامد و درصورت تداوم و تسلط رسانهای، جامعه را ازخود بیگانه میکند.یکی از روشهای مهم تولید علوم انسانیاسلامی یا علم بومی، همین توجه به تجربه زیسته است. در فضایی که چندان علوم انسانیاسلامی ازسوی بدنه دانشگاهی کشور مورد توجه قرار نگرفته است، تعدادی از افراد یا مجموعهها هم که این کار را شروع کردهاند، برای تولید علم از مبانی فلسفی آغازیدهاند. آنها این مسیر را از پایین به بالا ترسیم میکنند؛ بهاینمعنا که از حوزه مبانی آغاز میکنند و درنهایت به سرشاخهها و میوهها میرسند، اما همانطورکه اشاره شد، این حرکت میتواند از تجربه ها آغاز شود و این میوهها میتوانند ما را به شاخههای جدید برسانند.پس ضرورتا برای رسیدن به الگوی اسلامیایرانی پیشرفت، باید به تجربه زیستهبومی خودمان توجه کنیم و به تاریخ شفاهی مردمی در حوزهای مختلف بهمثابه منبع مهم معرفتی بنگریم.