دکتر ابوالفضل ظهرهوند
در هر مذاکرات سیاسی، ریلگذاری و مدیریت و مهندسی آن بسیار اهمیت دارد. در مذاکرات هستهای، مهندسیای که آمریکاییها انجام دادند و ما نیز غافلانه یا از عمد وارد آن شدیم برای ما مشکل تولید کرد.
وقتی ما درمورد ظرفیتهای ملی صحبت میکنیم، متشکل از مباحث دفاعی، قدرت بازیگری در منطقه، پیوند بین بدنه اجتماعی و حاکمیت و نوع نظام سیاسی است.
وقتی این فاکتورها را بررسی میکنیم، پارادایمی میشود که به یک مجموعه معادله غیرخطی میرسد، اما در مذاکرات اخیر هستهای، آمریکاییها این ظرفیتهای ما را تجزیه کرده، آنها را به معادلات خطی تبدیل کردند و پس از آن نیز به مدیریت، کنترل و امحای آن ختم میشود. به عنوان مثال، موضوعی که هیچوقت نباید غرب وارد آن میشد و ما هم حاضر به مذاکره با آنها در آن زمینه نشدیم، مسئله هستهای بود.
مذاکره اینجا کاملا به معنای معامله است، وگرنه مذاکره برای شفافیت همیشه بودهاست که بتوانیم از طریق آن، هم کار خود را ادامه دهیم و به پیشرفت تکنولوژی برسیم و هم بهانههای غرب را بگیریم، اما غرب در مذاکرات اخیر، ظرفیتهای ما را تجزیه کرد ودر نهایت، معادله درجه۴ ما به معادله درجه٣ تبدیل شد. حال، اگر طرف مقابل بخواهد روی ظرفیتهای دیگر ما نیز همین کار را انجام دهد، از آن تحت عنوان برجامهای٢، ٣ و۴، یعنی چهار معادله خطی،
نام میبرد.
اگر اینطور عمل شد، دیگر طرف مقابل است که ضریب متغیرهای ما را تعیین میکند. مثلا در برجام، غرب ضریب متغیر هستهای ما را تعیین کرد که ۵هزار دستگاه سانتریفیوژ به فعالیت خود ادامه دهد. در اینجا، ما توسط آنها مدیریت شدهایم…
…مذاکرهکنندگان جمهوری اسلامی در مذاکرات خود پشتوانههای بسیاری مانند سوریه، شیعیان جهان، دنیای اسلام، قدرت موشکی و حمایت مردمی از ظرفیتهای هستهای را دارند، اما حق اعطای این ظرفیتها را بهعنوان امتیاز ندارد، چراکه در این صورت، درواقع، خود را توخالی کردهاند.
با این ظرفیتها، اگر مذاکرات خروجی ملموسی نداشتهباشد و حتی موجب از دست رفتن ظرفیتهای سخت شود، دیپلمات همهچیز را باخته است.
بنابراین، در این مذاکرات اساسا نباید در چنین مهندسیای از سمت آمریکا وارد میشدیم که اگر میخواستیم وارد شویم، باید به ظرفیتهای خودمان متکی میشدیم؛ یعنی اگر طرف مقابل پای خود را از گلیمش درازتر کرد و گفت: ما شما را تحریمهای کشنده میکنیم، جواب بدهیم: ما فرزندان رمضانیم. ما را از تحریم نترسانید. ایران خود دنیاست. مانند امثال امارات نیست که اگر برق و آبش قطع شد، حیاتش از دست برود. ایران کلکسیونی از انواع و اقسام ظرفیتهاست. پس بروید دنبال کارتان! ما اقتصاد مقاومتی داریم. بنابراین، طرف مقابل میشکست، اما وقتی گفتهشد تحریمها فلجکننده است و بایستی رفع شود تا مشکل آبخوردن مردم حل شود، نتیجه این میشود که ظرفیتهای خود را از دست خواهیدداد.
در اینجا، دیپلمات ماموری از طرف دولت و نهادهای تصمیمساز و تصمیمگیر است و از خود چیزی کم و زیاد نمیکند. درواقع، او یک تسهیلکننده است که فرصتها و تهدیدات را رصد کرده و میتواند در فرایند تصمیمسازی نقش موثری ایفا کند، اما نوع سیگنالی که یک دیپلمات میتواند به پایتخت خود منتقل کند به هوشمندی و زیرکی او برمیگردد و در سمت مقابل نیز باید بتواند موقعیت را طوری تنظیم کند که طرفها را مدیریت کند. وقتی رهبری به نرمش قهرمانانه اشاره کردند، منظور بدلکاری شخص روی تشک است که طرف را فریب داده و در موقعیت خاصی قرار دهد که پس از آن، بتواند او را در تنگنا قرار دهد. این یک هنر است.
از سوی دیگر، مذاکره و دیپلماسی، مانند مسیر و پل، یک ابزار است. هدف نیست. مذاکره بِما هُوَ مذاکره اهمیت ندارد.
مذاکره تنها موقعی که بتواند خروجی روشنی داشتهباشد که ملموس و پوزیتیویستیک بوده و مردم نیز بتوانند آن را ببینند و لمس کنند معنا پیدا میکند. در غیر این صورت، آخر مذاکره جز هزینه، دشواری و محدودیت بیشتر چیزی به ارمغان نیامدهاست.
نکته مهم دیگر نیز این است که یک دیپلمات برای موفقیت خود، بایستی میزان قرائت و قرابت نزدیکی از رویکردهای مرکزیت و حاکمیت خود داشتهباشد. در اینجا، حق و باطل حاکمیت اهمیتی ندارد. دیپلماتی میتواند موفق باشد که رویکردهای مرجعیت خود که بهعنوان مثال فاشیسم است را بفهمد. هیتلر چگونه توانست در خلال دوره کوتاهی پیشرویهای بسیاری داشتهباشد؟ به خاطر وجود دیپلماتهایی که رویکردهای مرجعیت خود را درک میکردند و به آن ایمان داشتند.
دیپلماتی که به طرف مقابل خود اعتماد کند، باختهاست، چراکه در دیپلماسی حاکم در دنیای امروز، چیزی بهعنوان اخلاق وجود ندارد. مثلا، در مذاکره، از مقام یک کشور برای انجام کاری قول میگیرید. فردا در چشم شما نگاه میکند، خیلی راحت قول خود را زیرپا میگذرد و میگوید: برای شما متاسفم! اینها مسائلی است که متاسفانه در دیپلماسی ما تحت عنوان اصلاحطلبی برای ما دشواری ایجاد میکند. یکی از معضلات ٣٨ساله ما در سیاست خارجی این است که هر دولتی با آزمون و خطا در آن عمل کردهاست. بایستی برای آن نقطه پایانی تعیین کنیم، چراکه با این وضعیت، همیشه در لاک دفاعی و عقبنشینی
خواهیمبود.