یادداشت روز

از عشق سیال باومن تا عشق های ایرانی این روزگار!

کد خبر : 8633

نویسنده: صدیقه رضوانی نیا

زیگمونت باومن،جامعه‌شناس لهستانی الاصل، ساکن بریتانیا نظریه مشهوری تحت عنوان «عشق سیال» دارد و کتابی هم با همین عنوان نوشته. باومن در آن نظریه معتقد است که ساکنان جامعه سیال مدرن، فاقد هرگونه پیوند ناگسستنى و همیشگى هستند.او می گوید: دوران عشق های رمانتیک سر آمده و انسان مدرن در حال تجربه عشق های سیال و زودگذر است.
نظریه جامعه شناس بریتانیایی به واقعیت خیلی نزدیک است اما اتفاقی که در جامعه ایران در حال وقوع است گویی فراتر از عشق سیال آقای باومن است.در شرایطی زندگی می کنیم که وقتی با دختر یا پسر جوان و حتی پا به سن گذاشته، سر صحبت را درباره عشق باز می کنی عموما از یک عشق ناتمام پرسوز و گداز حرف می زنند. ملتی که عشق جزو لاینفک ادبیات و فرهنگش بوده و کمتر شعر در زبان فارسی را می توان یافت که در آن از عشق سخنی نباشد، در شرایطی نفس می کشد که خود را از تجربه عشق حقیقی و عمیق محروم کرده است.اگر جامعه مدرن و حتی پسا مدرن غرب در حال تجربه عشق سیال- به قول باومن- است جامعه ایران همین فرصت را هم از خودش گرفته. فضای مجازی شرایطی را بر جامعه ما حاکم کرده است که آدم ها خیلی زود وارد روابط می شوند و هنوز آن رابطه ریشه نگرفته-چه برسد که به عشق رسیده باشد- تمام می شود و آن دختر و یا پسر عاشق پیشه از معشوق قبلی خداحافظی نکرده به معشوق بعدی سلام می کند.
جامعه شناسها و روانشناس های کشور باید بنشینند و تحقیق کنند تا ببینند چه بر سر این ملت آمده که جوان هایش حتی دیگر فرصت تجربه عشق را هم ندارند.دوستی میگفت: برای عده ای ارتباط عاشقانه در همین حد است که تنها نباشند و صرف داشتن یک رابطه روحی نوعی عادت شده، مثلا برایشان تعریف نشده که صبح ها بدون صبح بخیر عزیزم بیدار شوند و در طول روز قربان صدقه نروند یا چه میدانم برای آخر هفته باید خلاصه با یک نفر به کافه و سینما و این ها بروند و آخر شب هم الفاظ فراگیر ‘شب بخیر خانومم’ یا ‘عزیزم’ را بگویند تا به خواب بروند.-این میم چسباندن به آخر اسم هم از آن اختراعات عجیب ادبیات این سرزمین است-بعد از مدتی هم دیگر نفر مقابلشان چیز جدیدی برای ارائه ندارد و تکراری شده. اینجا نوبت کوچیدن در فاز سنگین است. نوبت بر هم زدن رابطه و رفتن در لاک خود!حالا اینها که در لاک خود میروند دمشان گرم، خیلی ها بعدی را اوکی کرده اند و به این یکی خداحافظ نگفته، به آن یکی سلام میکنند و تازه ادعای عشق جانسوز و پر سوز و گداز هم می کنند و از شکست عشقی گله مند می شوند.
در حالی که در گذشته فرهنگ ما زن ها و مردها به پای هم پیر می شدند، برای هم می مردند، کسی یادش نمی آمد که دوستت دارم و فدایت شوم را تکرار کند اما عشق شان واقعی بود. عشق اگر واقعی باشد، همیشه جاری و ماندگار است اگر احساسی زودگذر است، اگر خودخواهیست، اگر گذران وقت است، اسمش عشق نیست.عشق حال آدم ها را بهتر می کند، روح آدمها را لطیف تر می کند، اگر واقعا عشق با این شدتی که در ادبیات عامه مطرح است در جامعه ما جاری بود و ما در هوایی عاشقانه تنفس میکردیم، آیا حال ما اینقدر بد بود؟
به قول آن نویسنده:«بیا برویم به صد و پنجاه سال قبل…
به خانه های حوض دار، به اتاق های تو در تو…
من، پاییز که شد انار دان کنم برایت با گلاب و شکر!
شب ها درز پنجره ها را با ملافه بگیری که سرما توی تنمان نرود.
بنشینیم دور کرسی، از حجره بگویی برایم و کسب و کارت. لبخند بزنم و سیب پوست کنم بعد از شامت بخوری که خستگی در کنی، دراز کشیده باشی، لا به لای حرف هایت سکوت بشود، دنبال چشم هایت بدود نگاهم، بفهمم که خوابی و لحاف را روی تنت صاف و صوف کنم…
بیا برویم به صد وپنجاه سال قبل…
به همان جایی که تا زمان پیر شدنمان، یادم نیاید کِی گفتی دوستم داری، یادم نیاید کِی کادوهای یک دفعه ای گرفته باشی برایم،
ولی خوب بخاطر بیاورم لا به لای ملافه هایی که لای درزهای پنجره میگذاشتی چقدر “دوستت دارم” بوده…
بیا برویم به صد و پنجاه سال قبل…
به واقعیت، به پای هم دیگر پیر شدن، به ماندن، به با لباس سفید رفتن با کفن سفید برگشتن…
بیا فاصله بگیریم از امروزی بودن ها، از ماهگرد گرفتن ها و سالگرد گرفتن ها، از کادو های یک دفعه ای، از دوستت دارم های تلگرامی، از امروز بودن ها و فردا رفتن ها…
بیا فاصله بگیریم از این همه مجازی بودن، بیا برایت انار دان کنم با گلاب و شکر، بیا لای درزهای پنجره ها را با ملافه بگیر که سرما توی تنمان نرود، بیا اصلا حرفی نزن نگو دوستم داری اما واقعی باش…
این دنیای امروز دارد حال همه را بهم می زند…».
پ.ن: این یک نگاه شخصی است و هر فردی می تواند با آن موافق و یا مخالف باشد. اما بیشتر فکر کنیم.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫۳ نظرها

  1. در تائید یادداشت امروز شما خیلی از محققان و جامعه شناسان غربی بر این باورند که روابط اجتماعی انسانها در این عصر به چنان سرعتی رسیده که میزان تبادل اطلاعات و شناخت از طرف مقابل طی زمان کمتری شکل گرفته و عملا طرف مقابل چیز جدیدی برای ارائه ندارد که همین امر به مرور از جذابیت ان کاسته و طرفین را نا خواسته به سمت تنوع طلبی می کشاند .این فرایند نفقط در روابط دو جنس مخالف بلکه در بین روابط دو جنس موافق هم به وفور دیده می شود.

  2. تا حدی این حرف درست است ولی واقعیت این است که جامعه ما در این مسیر گویا از غربی ها هم گوی سبقت را ربوده و خیلی ناشیانه اما با سرعت بالا در حرکت است.

  3. با سلام
    احسنت به این متن. واقعاً جالب بود. به نظر من اگه جوانان امروزی هم مثل پدر و مادرهاشون عشق واقعی رو در باطن هم جستجو میکردن نه در ظاهر همه چیز درست میشد. عشق ظاهری یک روز هست و روز دیگه از بین میره همین میشه که الآن دادگاهها پره از افرادی که دیروز عاشق بودند و امروز فارق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

یک + هفده =

دکمه بازگشت به بالا
بستن